غریزه
/qarize/
مترادف غریزه: سرشت، طبع، طبیعت، نهاد
برابر پارسی: سرشت، نهاد، خوی
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - سرشت طبیعت ( اعم از خیر و شر ) طبع ۲ - ملکه ایست که از آن صفات ذاتی صادر شود و خوی ( خلق ) بدان نزدیک است جز این که در خوی اعتیاد مداخله دارد ولی در غریزه چنین نیست ۳ - استعدادی است که حیوان را خود به خود یعنی پیش از تجربه باجرای اعمال مفید و با معنی و پیچیده بر می انگیزد و قوای او را بدون احتیاج باکتساب تعدیل می کند چنانکه جوجه را فوری بدانه چیدن و مرغ را باشیانه ساختن و طیور را به ییلاق و قشلاق یا تمیز خطر از دور وامی دارد . یا غریزه جنسی . غریزه اطفای شهوت که سبب تولید نسل و بقای نوع است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [عامیانه] حسی که به طور مبهم به شخص آگاهی می دهد.
۳. [عامیانه] میل جنسی: غریزۀ جنسی.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
[ویکی اهل البیت] غریزه یک امر تکوینی است، یعنی جزء سرشت انسان است. غریزه به طبیعت، سجیه، سرشت، و... تفسیر شده است. و یا گفته شده است: غریزه ملکه ای است که از آن صفات ذاتی صادر می شود، غریزه در این که ملکه است مانند خوی است ولی خوی برخواسته از عادت انسان و... است ولی غریزه ویژگی نهفته در سرشت انسان است نه برخواسته از عادت و غریزه، خود؛ شکوفا می شود.
گرایش های مشترک انسان و حیوان را «غریزه» می نامند. غریزه نوعی ویژگی درونی است که حیوان را در جهت ادامه زندگی و حفظ خود از خطرات هدایت می کند و او را آماده می سازد که در شرایط خاص به شیوه ای خاص عمل کند. حیوانات نسبت به گرایشات غریزی خود آگاهی حضوری دارند ولی نسبت به این آگاهی خود آگاه نیستند؛ در نتیجه فعالیت آنان نیز فعالیتی نیمه آگاهانه است.
فعالیت های غریزی به حکم سائق درونی غیراکتسابی صورت می گیرد. در نتیجه اگرچه حرکات غریزی، حرکاتی ارادی هستند ولی نمی توان آن ها را همچون حرکات انسان اختیاری دانست زیرا انسان به آگاهی خویش از میل غریزی آگاه است و پاسخ به سائق های درونی را مورد مطالعه قرار می دهد و در پاسخگویی به درخواست سائق درونی به مصلحت سنجی می پردازد و فرمان نهایی در انجام فعل یعنی پاسخ مثبت به سائق درونی از سوی قوه عاقله انسان صادر می شود.
در حالی که در حیوان چنین نیست هیچ حیوانی در پاسخگویی به سائق درونی خود تأمل نمی کند و فقط قوه ارزیابی او در حدی است که برخی از موارد تزاحم میان سائق ها را برطرف کند و این خود البته می تواند ناشی از قوت بیشتر برخی سائق ها باشد. مثلاً میل به غذا در حیوان برای ادامه حیات و درک لذتی خاص است. اگر حیوان پاسخ گویی به سائق درونی برای خوردن غذا را همراه با خطری که بقای او را تهدید می کند، ببیند از خطر می گریزد. این حالت سنجشگری حیوان در حقیقت به معنای قویتر بودن یک سائق از سائق دیگر است.
انسان هر چه در پاسخگویی به سائق های درونی ناآگاهانه تر عمل کند و تصمیم به انجام فعل را با سنجشی عاقلانه انجام ندهد، رفتار او به رفتار حیوان نزدیکتر است ولی انسان عموماً از آگاهی خود به گرایش های غریزی آگاه است و با آن ها به شکلی کاملاً آگاهانه برخورد می کند. بکاربردن کلمه غریزه در اینجا برای فرق گذاشتن میان گرایش های مشترک انسان و حیوان و گرایش های اختصاصی انسان است.
گرایش های مشترک انسان و حیوان را «غریزه» می نامند. غریزه نوعی ویژگی درونی است که حیوان را در جهت ادامه زندگی و حفظ خود از خطرات هدایت می کند و او را آماده می سازد که در شرایط خاص به شیوه ای خاص عمل کند. حیوانات نسبت به گرایشات غریزی خود آگاهی حضوری دارند ولی نسبت به این آگاهی خود آگاه نیستند؛ در نتیجه فعالیت آنان نیز فعالیتی نیمه آگاهانه است.
فعالیت های غریزی به حکم سائق درونی غیراکتسابی صورت می گیرد. در نتیجه اگرچه حرکات غریزی، حرکاتی ارادی هستند ولی نمی توان آن ها را همچون حرکات انسان اختیاری دانست زیرا انسان به آگاهی خویش از میل غریزی آگاه است و پاسخ به سائق های درونی را مورد مطالعه قرار می دهد و در پاسخگویی به درخواست سائق درونی به مصلحت سنجی می پردازد و فرمان نهایی در انجام فعل یعنی پاسخ مثبت به سائق درونی از سوی قوه عاقله انسان صادر می شود.
در حالی که در حیوان چنین نیست هیچ حیوانی در پاسخگویی به سائق درونی خود تأمل نمی کند و فقط قوه ارزیابی او در حدی است که برخی از موارد تزاحم میان سائق ها را برطرف کند و این خود البته می تواند ناشی از قوت بیشتر برخی سائق ها باشد. مثلاً میل به غذا در حیوان برای ادامه حیات و درک لذتی خاص است. اگر حیوان پاسخ گویی به سائق درونی برای خوردن غذا را همراه با خطری که بقای او را تهدید می کند، ببیند از خطر می گریزد. این حالت سنجشگری حیوان در حقیقت به معنای قویتر بودن یک سائق از سائق دیگر است.
انسان هر چه در پاسخگویی به سائق های درونی ناآگاهانه تر عمل کند و تصمیم به انجام فعل را با سنجشی عاقلانه انجام ندهد، رفتار او به رفتار حیوان نزدیکتر است ولی انسان عموماً از آگاهی خود به گرایش های غریزی آگاه است و با آن ها به شکلی کاملاً آگاهانه برخورد می کند. بکاربردن کلمه غریزه در اینجا برای فرق گذاشتن میان گرایش های مشترک انسان و حیوان و گرایش های اختصاصی انسان است.
wikiahlb: غریزه
دانشنامه عمومی
غَریزه[ ۱] گرایش درونی و ذاتی ارگانیسم های زنده به سمت رفتارهای مشخص است. غریزه به معنای علاقه ها و مهارت ها و معلوماتی است که موجود زنده بدون آموزش و از ابتدای تولّد به صورت بالقوّه یا بالفعل با خود دارد. الگوهای رفتاری غریزی از سرشت برمی خیزند و اکتسابی و آموختنی نیستند. رفتارهایی مانند نوع تغذیه و تولید مثل در حیوانات بدون تجربه قبلی و به طور خودکار و از پیش برنامه ریزی شده اجرا می شود. این برنامه ریزی از پیش تعیین شده غریزه است. لاک پشت های دریایی که در کنار ساحل به دنیا می آیند از لحظه زایش خودبه خود به سمت نور حرکت می کنند و زنبورهای عسل بدون آموزش قبلی همگی از طریق رقص های خاصی پیام رد و بدل می کنند. لانه سازی و جنگ طلبی و دیگر رفتارهای بسیاری از جانوران رفتارهایی غریزی است که برای بقا لازم بوده است. [ ۲]
توماس رید در تعریف غرایز می گوید: غریزه تکانه ای است طبیعی در جهت انجام عملی خاص، بی آنکه قصد و غرض یا حساب و کتاب یا حتی تصوری از آنچه انجام می گیرد در کار باشد. [ ۳]
در پاسخ به این پرسش که آیا انسان نیز دارای غریزه است، تعریف دقیق غریزه دربایسته است.
اگر غریزه به مثابهٔ «گرایش ها روانی حاصل از عوامل زیستی که موجبِ رفتار می شوند» در نظر گرفته شود، تقریباً می توان گفت که انسان هیچ گونه غریزه ای ندارد. حرکاتی که گاه در اصطلاح روزمره به آنها غریزی می گویند، چون کشیدن صورت هنگام آمدن مشتی به سوی آن، طبق تعریف دقیق غریزه، غریزی نیستند. غریزه آن گونه که در دیدگاهِ علمی درک می شود، یک الگوی زنجیره ای و پیچیده از رفتار است که به طورِ ژنتیکی تعیین می شود. در این معنا آدابِ معاشقهٔ بسیاری از حیوانات با سیستمِ عصبیِ ابتدایی تر غریزی است؛ مثلاً حرکات و آداب پیچیدهٔ زوج ماهی آبنوس هنگام جفت گیری غریزی است. اما به هم زدنِ چشم یا کنار کشیدنِ سر در برابرِ یک ضربهٔ پیش بینی شده، یک عملِ انعکاسی است، نه یک غریزه. این عمل تنها یک واکنشِ ساده است، نه یک الگوی رفتارِ زنجیره ای و پیچیده؛ بنابراین سخن گفتن از آن به عنوانِ عملِ غریزی به مفهومِ دقیق و علمیِ آن نادرست است، [ ۴] [ ۵]
از سوی دیگر اگر غریزه را به معنای دوم یعنی به عنوانِ «گرایش ها روانی حاصل از عوامل زیستی که انجامِ یک رفتار را تسهیل ( ممکن ) می کنند» در نظر بگیریم، می توان گفت که انسان دارای غرایزِ بی شماری است، [ ۵] [ ۴]
توماس رید در تعریف غرایز می گوید: غریزه تکانه ای است طبیعی در جهت انجام عملی خاص، بی آنکه قصد و غرض یا حساب و کتاب یا حتی تصوری از آنچه انجام می گیرد در کار باشد. [ ۳]
در پاسخ به این پرسش که آیا انسان نیز دارای غریزه است، تعریف دقیق غریزه دربایسته است.
اگر غریزه به مثابهٔ «گرایش ها روانی حاصل از عوامل زیستی که موجبِ رفتار می شوند» در نظر گرفته شود، تقریباً می توان گفت که انسان هیچ گونه غریزه ای ندارد. حرکاتی که گاه در اصطلاح روزمره به آنها غریزی می گویند، چون کشیدن صورت هنگام آمدن مشتی به سوی آن، طبق تعریف دقیق غریزه، غریزی نیستند. غریزه آن گونه که در دیدگاهِ علمی درک می شود، یک الگوی زنجیره ای و پیچیده از رفتار است که به طورِ ژنتیکی تعیین می شود. در این معنا آدابِ معاشقهٔ بسیاری از حیوانات با سیستمِ عصبیِ ابتدایی تر غریزی است؛ مثلاً حرکات و آداب پیچیدهٔ زوج ماهی آبنوس هنگام جفت گیری غریزی است. اما به هم زدنِ چشم یا کنار کشیدنِ سر در برابرِ یک ضربهٔ پیش بینی شده، یک عملِ انعکاسی است، نه یک غریزه. این عمل تنها یک واکنشِ ساده است، نه یک الگوی رفتارِ زنجیره ای و پیچیده؛ بنابراین سخن گفتن از آن به عنوانِ عملِ غریزی به مفهومِ دقیق و علمیِ آن نادرست است، [ ۴] [ ۵]
از سوی دیگر اگر غریزه را به معنای دوم یعنی به عنوانِ «گرایش ها روانی حاصل از عوامل زیستی که انجامِ یک رفتار را تسهیل ( ممکن ) می کنند» در نظر بگیریم، می توان گفت که انسان دارای غرایزِ بی شماری است، [ ۵] [ ۴]
wiki: غریزه
غریزه (فیلم ۱۹۹۹). غریزه ( انگلیسی: Instinct ) فیلمی آمریکایی است به کارگردانی جان ترتل تاب که در سال ۱۹۹۹ اکران شد.
وقتی یک انسان شناس مشهور که زندگی شهر نشینی را ترک کرده و به جنگل رفته به اتهام قتل دستیگر می شود، روانپزشک جوانی تلاش می کند خود را به او برساند. . .
• آنتونی هاپکینز
• کوبا گودینگ جونیور
• دونالد ساترلند
• مورا تیرنی
• جان اشتون
• جان ایلوارد
• رکس لین
وقتی یک انسان شناس مشهور که زندگی شهر نشینی را ترک کرده و به جنگل رفته به اتهام قتل دستیگر می شود، روانپزشک جوانی تلاش می کند خود را به او برساند. . .
• آنتونی هاپکینز
• کوبا گودینگ جونیور
• دونالد ساترلند
• مورا تیرنی
• جان اشتون
• جان ایلوارد
• رکس لین
wiki: غریزه (فیلم ۱۹۹۹)
غریزه (فیلم ۲۰۱۸). غریزه ( به انگلیسی: Instinct ) یک مجموعه تلویزیونی درام پلیسی و آمریکایی است که در ۱۸ مارس ۲۰۱۸ از شبکه سی بی اس پخش شد. این سریال بر اساس رمان بازی های قتل جیمز پترسون در سال ۲۰۱۷ ساخته شده است. در مه ۲۰۱۸، شبکه سی بی اس سریال را برای فصل دوم تمدید کرد. فصل دوم در ۳۰ ژوئن ۲۰۱۹ پخش شد. این سریال نزدیک به پایان فصل دومش در ۱۷ اوت ۲۰۱۹ لغو شد. این سریال به دلیل حضور یک شخصیت مرد همجنس گرا در نقش اصلی که با مرد دیگری ازدواج می کند شناخته شده است. [ ۱]
wiki: غریزه (فیلم ۲۰۱۸)
غریزه (فیلم ۲۰۱۹). غریزه ( به انگلیسی: Instinct ) ، یک فیلم هلندی در ژانر درام به کارگردانی هالینا رین است که در سال ۲۰۱۹ اکران شد. کاریس فن هاوتن و مروان کنزاری ستارگان اصلی فیلم هستند. [ ۱] این فیلم نخستین بار در تاریخ ۱۲ اوت ۲۰۱۹ در جشنواره فیلم لوکارنو به روی پرده رفت و سپس اکران خود را از تاریخ ۳ اکتبر ۲۰۱۹ آغاز کرد. [ ۲]
غریزه به عنوان نماینده سینمای هلند در رشته بهترین فیلم خارجی زبان به نود و دومین دوره جوایز اسکار معرفی شد اما موفق به کسب نامزدی نشد. [ ۳]
غریزه به عنوان نماینده سینمای هلند در رشته بهترین فیلم خارجی زبان به نود و دومین دوره جوایز اسکار معرفی شد اما موفق به کسب نامزدی نشد. [ ۳]
wiki: غریزه (فیلم ۲۰۱۹)
غریزه (مجموعه تلویزیونی). غریزه ( اسپانیایی: Instinto ) یک مجموعهٔ تلویزیونی دلهره آور اِروتیک و اسپانیایی است که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد.
• ماریو کاساس در نقش مارکو مور[ ۱] [ ۲]
• اسکار کاساس در نقش خوزه مور[ ۱] [ ۲]
• اینگرید گارسیا - یونسون در نقش کارول ماخو[ ۱] [ ۲]
• سیلویا آلونسو در نقش اِوا وِراگا[ ۱] [ ۲] [ ۳]
• الویرا مینگس در نقش دکتر بیه گاس[ ۴]
• لولا دوئنیاس در نقش لائورا، مادر مارکو و خوزه[ ۵]
• خوان دیه گو بوتو در نقش پل گاریدو[ ۳] [ ۲]
• برونا کوزی در نقش باربارا روبلس[ ۱] [ ۲] [ ۶]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف• ماریو کاساس در نقش مارکو مور[ ۱] [ ۲]
• اسکار کاساس در نقش خوزه مور[ ۱] [ ۲]
• اینگرید گارسیا - یونسون در نقش کارول ماخو[ ۱] [ ۲]
• سیلویا آلونسو در نقش اِوا وِراگا[ ۱] [ ۲] [ ۳]
• الویرا مینگس در نقش دکتر بیه گاس[ ۴]
• لولا دوئنیاس در نقش لائورا، مادر مارکو و خوزه[ ۵]
• خوان دیه گو بوتو در نقش پل گاریدو[ ۳] [ ۲]
• برونا کوزی در نقش باربارا روبلس[ ۱] [ ۲] [ ۶]
wiki: غریزه (مجموعه تلویزیونی)
دانشنامه آزاد فارسی
غریزه (instinct)
در رفتارشناسی جانوری، رفتاری که در همۀ افراد مشابه یک گونۀ مفروض، مثلاً همۀ نرها یا همۀ ماده های بچه دار، دیده می شود. غریزه وراثتی و غیر اکتسابی است. گرایش پرندۀ سینه سرخ نر به حمله به نرهای دیگری که وارد قلمرو او می شوند و گرایش جنس مادۀ تعدادی از پستانداران به مراقبت از زاده هایشان نمونه هایی از رفتار غریزی است. غریزه و بازتاب متفاوت اند. بازتاب ها مستلزم اعمال بسیار پیچیده تری اند و غالباً آموزش در پیشرفت آن ها نقش دارد.
در رفتارشناسی جانوری، رفتاری که در همۀ افراد مشابه یک گونۀ مفروض، مثلاً همۀ نرها یا همۀ ماده های بچه دار، دیده می شود. غریزه وراثتی و غیر اکتسابی است. گرایش پرندۀ سینه سرخ نر به حمله به نرهای دیگری که وارد قلمرو او می شوند و گرایش جنس مادۀ تعدادی از پستانداران به مراقبت از زاده هایشان نمونه هایی از رفتار غریزی است. غریزه و بازتاب متفاوت اند. بازتاب ها مستلزم اعمال بسیار پیچیده تری اند و غالباً آموزش در پیشرفت آن ها نقش دارد.
wikijoo: غریزه
مترادف ها
نهاد، خوی، طبع، روح، خیم، سیرت، نوع، گونه، خاصیت، سرشت، طبیعت، خو، فطرت، افرینش، مشرب، خمیره، ذات، ماهیت، گوهر، غریزه، منش
غریزه، هوش طبیعی جانوران
غریزه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
گریزه:غریزه؛کهنسالان در روستا بازیها وکاروبار جانوران را از"گریزه"ء آنها می دانستند. و میگفتند این روش جانوران گریزهء آنهاست.
انگیزه ، تکانش، گرایش، خواهش
ذات و گوهر
ذات و گوهر
بن رانه
گهر یا گوهر به چم غریزه،
فرخی:
تا همی از گهر آموزد آهوبره تک
همچنان کز گهر آموزد شاهین پرواز.
فرخی:
تا همی از گهر آموزد آهوبره تک
همچنان کز گهر آموزد شاهین پرواز.
● غریزه: میل و رغبتِ ذاتیِ انسان به انجام دادنِ عملی به نحوه ی خاص و در شرایط و اوقات خاص.
زی رانه
غرایز برنامه های ژنتیکی اند که توسط طبیعت در ساختار ژنها حکاکی شده اند و پایه و اساس نرم افزاری حیات را تشکیل می دهند. به نظر میرسد که این برنامه ها هرکدام بطور آگاهانه و به موقع ، مکانیزم هایی را تحریک میکنند که به سمت بیرون موجب عکس العمل میشوند. کلیه ژن های سلول های بدن، نیمی از پدر و نیمی از مادر به فرزندان به ارث می رسند، غیر از سلول های جنسی که در فرزندان مذکر تنها مردانه و در فرزندان موئنث فقط زنانه می باشند. میل غریزه جنسی و عشقی زن و مرد به سوی بهمدیگر ، ریشه در میل به هم رسیدن و به هم پیوستن سلول های جنسی مرد و زن دارد که طبیعت در آغاز شکل گیری بدن های آنها در رحم مادر ، آنها را از هم جدا نموده است. در روابط جنسی بین افراد انسانی ، میل سلول های جنسی مقدم بر تصمیم گیری آگاهانه بیرونی است. به این معنا که اول سلول ها تصمیم می گیرند و در قدم بعدی، تصمیم گیری به عهده ضمیر خود آگاه می افتد که نیاز اعلام شده توسط مرجع درونی را رفع نماید. گویا سلول ها و بهمراه آنها مرجع فرمان دهی درونی از آگاهی روشن تری برخوردار باشند تا مرجع آگاه بیرونی . به این معنا که ضمیر به اصطلاح ناخودآگاه درونی ، آگاهانه تر و دقیق تر از ضمیر خودآگاه بیرونی عمل میکند. به نظر میرسد که ساختار ژن ها هم مثل ساختمان بدن که دارای مغز می باشد، از مرکزیت کنترل و هدایت آگاهانه یعنی مغز برخوردار باشند. علم زیست شناسی در بخش ژنتیک هنوز به مغز ژنها راه نیافته است. همانطوریکه اسکلت داربست کالبد می باشد، سلول ها و ژن ها هم دارای اسکلت می باشند. داربست ساختار ژن ها در اصل کروموزوم های x و y نیستند بلکه اتم های تشکیل دهنده ساختار ژن ها ، و اتم ها علاوه بر جرم، دارای دو میدان الکترومغناطیسی در اطراف الکترون ها و پروتون ها هستند که در پیوند با هم در اطراف ساختار جرمی ژن ها یک ساختار منظم نرم افزاری ایجاد می کنند که برخلاف ساختار جرمی ، از استعداد تصمیم گیری برخوردار اند. بنا براین این احتمال بسیار قوی است که در هسته سلول ها دو ساختار و دو نوع کُد ژنتیکی موجود اند؛ یکی سخت و دیگری نرم افزاری. اگر ساختمان جرمی یا سخت افزاری در هم فرو ریزد، ساختمان میدانی یا نرم افزاری هم فرو خواهد ریخت و استعداد تصمیم گیری را از دست خواهد داد. بدن های موجودات زنده ، جوامع سلولی اند و سلول های پوست محیط و مرز و محافظ این جوامع. بافت ها و ارگان ها سازمان های خدماتی که متشکل از سلول های متخصص اند که روی هم و در ارتباط مستقیم با هم، چنین وظیفه تخصصی را به عهده دارند. این تخصص ها در طول تکامل بطور آگاهانه بر اساس تقسیم کار آموخته شده اند. تخصص های نو از طریق انتطباق ژنتیکی صورت می گیرد. بهر حال این حقیر به معجزه باور دارم، اما فقط در چهارچوب قوانین طبیعت و زنجیره علت و معلول و قوانین طبیعت از دیدگاه ناچیز من چیزی نیستند غیر تصمیمات قاطعانه و بدون چون و چرای خداوند و زنجیره علت ومعلول، خواست و اراده آزادنه وی که به ضرورت تبدیل شده است و خداوند هیچگونه دخالت دیگری در کار انسان و طبیعت و کیهان نمی نماید و در تصمیمات خود هیچگونه تجدید نظر ی نمیکند، زیرا تصمیمات خودرا پیشاپیش یک بار برای همیشه گرفته است. و هیچگونه شک و تردید و محاسبات احتمالی و تخمینی در کار و بار و حکمت اش نیست. همه تاس ها را بطور بیشمار از قبل انداخته و هربار به یقین و اطمینان مطلق رسیده است و پس از آن به خلقت جهان ها و موجودات زنده و غیر زنده از هستی بیکران خویش پرداخته است و برخلاف باور ادیان، نه از عدم و نیستی. لذا انتخاب طبیعی در طول تاریخ تکامل بطور کاملا آگاهانه صورت گرفته و می گیرد. محاسبات اینتگرال و دیفرانسیل یعنی جمع و ترکیب بینهایت کوچک ها به نظام های بزرگ زنده و غیر زنده و تجزیه و تحلیل این نظام ها به بینهایت کوچک ها که در اندیشه و افکار نیوتن و لایبنیتز منعکس گردیند و توسط نیوتن به ابزار محاسباتی تبدیل شدند و در علم و صنعت کاربرد فراوانی دارند، ریشه در محاسبات آگاهانه خود طبیعت و کیهان دارند که در ذهن انسان متفکر منعکس گردیده است. کوچکترین قدم های این محاسبات برابر اند با اثر کوانتوم پلانک. بهر حال اگر امیال غریزی که پایه و اساس حیات را تشکیل میدهند ، بطور معقول و منطقی ارضاء نگردند، زندگی شور و نشاط خودرا از دست می دهد و افسردگی و پژمردگی و یاس و نومیدی جای شور و نشاط و خرمی را میگیرند. این حقیر نمیتوانم باور داشته باشم و یا به یقین برسم که میل فطری به قرب خداوند، تنها خاص انسان باشد و حیوانات فاقد آن. از کجا می توان مطمئن بود و یقین حاصل کرد که حیوانات بیشتر از انسان خودرا به خداوند نزدیک ندانند؟ آیا چون حیوانات در طول تاریخ عبادت گاه نساخته اند، این خیال را در انسان ایجاد کرده است که حیوانات نمی دانند که خدا کیست و چیست ؟ و از کجا مطمئن باشیم که حیوانات تصورات بسیار روشن تر و واقعی تر و حقیقی تر از خداوند در مقایسه با تصورات خیالی و اوهامی انسان، نداشته باشند؟
... [مشاهده متن کامل]
چو عضوی بدرد آورد روزگار / دگر عضو ها را نماند قرار
... [مشاهده متن کامل]
چو عضوی بدرد آورد روزگار / دگر عضو ها را نماند قرار
یکی از نتایج غریزه حقیقت جوئی:
کشف یا شهود چند حقیقت استعلایی ؛ متعالی ؛ آنسویی و یا ژرف که در طول تاریخ بشریت تاکنون در اندیشه انسان خطور نکرده اند. بیان این حقایق ، پیشنهاد یک ایده برای عبور از مرز میدان شناخت های تجربی و دستیابی ؛ لمس ؛ احساس و درک آنسوی واقعیت و از آن طریق نگاهی روشن تر به قدرت و دانش و حکمت مطلق و بیکران الاهی می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
الف - کثرت پایان ناپذیر ماورایی یعنی تقسیم هستی نامتناهی ؛ بیکران و یا بینهایت به هستی های محدود و متناهی و برابر و همسان ، دارای مکان های سه بعدی با محیط و مرز های ثابت و پایدار و مسدود و نفوذ ناپذیر . این تقسیم بطور خود بخود و تصادفی و بی هدف صورت نگرفته است بلکه با آگاهی مطلق و با هدفی روشن از طرف یک موجودی که دارای قدرت و دانش مطلق و بیکران می باشد. این موجود را خداوند می نامیم، اما خداوند از دیدگاه علوم طبیعی و تجربی و منطق و ریاضیات محض و فلسفه الاهیات علمی و نه از دیدگاه دین و الاهیات دینی. اگر سوال شد که چرا چنین تقسیمی صورت گرفته و چه ضرورتی در پشت آن نهفته است؟ میتوان دو دلیل زیر را مورد لطف و توجه قرار داد : واژه های نامتناهی ؛ بیکرانی و یا بینهایت که هم معنی و مترادف می باشند، تنها چند مفهوم خشک و خالی در اندیشه انسان نیستند بلکه واقعیت محض و عینی اند . بینهایت نمی تواند دارای یک مرکز واحد و یگانه و منحصر بفرد باشد، زیرا مرکز داشتن هر چیزی نشانه بارز و آشکار محدود بودن و محیط و مرز داشتن آن چیز می باشد. اما بینهایت میتواند دارای مراکز بیشمار محلی و منطقه ای باشد. هرکدام از این محله ها و یا منطقه ها را میتوان یک گیتی یا یک عالم یا یک دنیا یا یک کیهان و یا یک جهان نامید و مجموعه در حال افزایش آنها را جهان های موازی نامید. دلیل دوم این است که اگر هستی بیکران در حرکت خویش بخواهد از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر تحول یابد، برای چنین حرکت تحولی به بینهایت زمان ها نیاز مند خواهد بود و چنین حرکتی هرگز به انجام نخواهد رسید. در عوض هستی های محدود و متناهی قادر خواهند بود که در طول یک زمان معین گرچه بسیار طولانی یک نوسان کامل انجام دهند و از یک حالت کلی به یک حالت کلی تر تحول یابند. یعنی با یک جهش کوانتایی از این سوی به یکی دیگر از آنسو های بیشمار خود به پرند. در طول نوسانات متواتر یا پی در پی می توانند بر اثر انقباض و انبساط از طریق وقوع قیامت ها یا مه بانگ های متوالی از کثرت کامل به وحدت و دو باره از وحدت به کثرت کامل برسند. کثرت های متوالی همسان نخواهند بود بلکه اصل تکامل و سیر و سلوک به سوی کمال در پشت آنها نهفته است. اگر تنها همین نظم و سامان طبیعت و کیهان را ملاک وجود خداوند و یک طرح مطلق خلقت و آفرینش قرار دهیم، آنگاه یک نظریه پرداز مخالف به سهولت می تواند ادعا نماید که این نظم و سامان احسان یگانه به احتمال بسیار قوی و نزدیک به حقیقت میتواند تصادفی ؛ اتفاقی ؛ خود بخودی و بی هدف و بی مفهوم و معنا ایجاد شده باشد. اما اگر تعداد 7 نظم و سامان طبیعی و کیهانی و بیشمار و آنهم نه تنها در یک جهان فعلی و اینجایی بلکه در کلیه جهان ها بطور همسان و همزمان ارائه دهیم، آنگاه معترض ایده ما شاید قانع تر شود.
ب - سرنوشت های پنجگانه جنسی و عشقی کلیه افراد انسانی که از طریق آن میتوان تعداد منازل ؛ وادی ها ؛ پله ها ؛ مراحل و یا ایستگاه های حرکت نیم سفر های نزولی و صعودی هستی های محدود و متناهی را تعیین کرد. بیشمار بودن ( لفظ بیشماری در اینجا از دیدگاه محدود انسانی منظور است و نه از دیدگاه نامحدود الاهی ) دوره های هفت گانه به این علت است که مجموعه وسیع اسماء و صفات الاهی در سطوح بیشمار مختلفی بین دو حد نقصان کامل و کمال ایده آل ، پشت سر هم پدیدار می شوند ؛ به ظهور می رسند؛ جلوه و تجلی می یابند و به فعلیت در می آیند.
پ - نفوس عشره یا من ها و یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی که در طول سفر خلقت و آفرینش و منازل و وادی ها و شهر های عشق هفتگانه، همیشه یکی یا دو تا از خواب ژرف مرگ بیدار می شوند و بطور عینی و تجربی شاهد حرکت هستی و جلوه ها و تجلیات آن می شوند و بقیه در خواب ژرف و در حال تجربه حیات روئیایی در سطح کمال لذت و شادی و سعادت و خوشبختی به سر می برند. اما جبر و منطق الاهی بر طبق مفاد طرح خلقت و آفرینش هرکدام از آنها را در منزل گاه ها و نوبت های خاص و ویژه خویش از خواب ژرف مرگ و تجربه حیات روئیای بیدار میکند و در طول عمر های موقت دینوی نقش من تجربی را به عهده می گیرند. نفس های عشره یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی پنج تا مردانه و پنج تا زنانه و هرکدام همیشه در سطح کمال می باشند و حتا من های تجربی هم در طول عمر در سطح کمال به سر می برند و مشمول حال تغییر و تحول و تکامل و گذر زمان نمی باشند.
حقایق دیگری هم در این رابطه وجود دارند که به علت ضیق وقت و جلو گیری از سردرد به شرح جزئیات آنها پرداخته نمیشود، اما در همین سایت می توان به آنها مراجعه نمود: نوسانگر دوقطبی مرگ و تولد ؛ نوسان گر سه قطبی ماده - روح - روان ؛ مفاهیم بیزمانی و بیمکانی ؛ مفاهیم ازل و ابد ؛ قیامت و معاد و برزخ و خیلی بحث های دیگر. در پایان یک اشاره کوتاه : خداوند متعال از دیدگاه فلسفه الاهیات علمی هیچگونه نیازی به طاعت و بندگی ؛ پرستش و ستایش ؛ نیایش و مناجات و عبادات ندارد و چنین تکالیفی را در پیش پای انسان قرار نداده است. در پایان دو بیت شعر از فال حافظ در رابطه با ذهنی بودن پدیده نسبیت :
آن دَم که با تو باشم یک سال هست روزی /
و ان دَم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی
کشف یا شهود چند حقیقت استعلایی ؛ متعالی ؛ آنسویی و یا ژرف که در طول تاریخ بشریت تاکنون در اندیشه انسان خطور نکرده اند. بیان این حقایق ، پیشنهاد یک ایده برای عبور از مرز میدان شناخت های تجربی و دستیابی ؛ لمس ؛ احساس و درک آنسوی واقعیت و از آن طریق نگاهی روشن تر به قدرت و دانش و حکمت مطلق و بیکران الاهی می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
الف - کثرت پایان ناپذیر ماورایی یعنی تقسیم هستی نامتناهی ؛ بیکران و یا بینهایت به هستی های محدود و متناهی و برابر و همسان ، دارای مکان های سه بعدی با محیط و مرز های ثابت و پایدار و مسدود و نفوذ ناپذیر . این تقسیم بطور خود بخود و تصادفی و بی هدف صورت نگرفته است بلکه با آگاهی مطلق و با هدفی روشن از طرف یک موجودی که دارای قدرت و دانش مطلق و بیکران می باشد. این موجود را خداوند می نامیم، اما خداوند از دیدگاه علوم طبیعی و تجربی و منطق و ریاضیات محض و فلسفه الاهیات علمی و نه از دیدگاه دین و الاهیات دینی. اگر سوال شد که چرا چنین تقسیمی صورت گرفته و چه ضرورتی در پشت آن نهفته است؟ میتوان دو دلیل زیر را مورد لطف و توجه قرار داد : واژه های نامتناهی ؛ بیکرانی و یا بینهایت که هم معنی و مترادف می باشند، تنها چند مفهوم خشک و خالی در اندیشه انسان نیستند بلکه واقعیت محض و عینی اند . بینهایت نمی تواند دارای یک مرکز واحد و یگانه و منحصر بفرد باشد، زیرا مرکز داشتن هر چیزی نشانه بارز و آشکار محدود بودن و محیط و مرز داشتن آن چیز می باشد. اما بینهایت میتواند دارای مراکز بیشمار محلی و منطقه ای باشد. هرکدام از این محله ها و یا منطقه ها را میتوان یک گیتی یا یک عالم یا یک دنیا یا یک کیهان و یا یک جهان نامید و مجموعه در حال افزایش آنها را جهان های موازی نامید. دلیل دوم این است که اگر هستی بیکران در حرکت خویش بخواهد از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر تحول یابد، برای چنین حرکت تحولی به بینهایت زمان ها نیاز مند خواهد بود و چنین حرکتی هرگز به انجام نخواهد رسید. در عوض هستی های محدود و متناهی قادر خواهند بود که در طول یک زمان معین گرچه بسیار طولانی یک نوسان کامل انجام دهند و از یک حالت کلی به یک حالت کلی تر تحول یابند. یعنی با یک جهش کوانتایی از این سوی به یکی دیگر از آنسو های بیشمار خود به پرند. در طول نوسانات متواتر یا پی در پی می توانند بر اثر انقباض و انبساط از طریق وقوع قیامت ها یا مه بانگ های متوالی از کثرت کامل به وحدت و دو باره از وحدت به کثرت کامل برسند. کثرت های متوالی همسان نخواهند بود بلکه اصل تکامل و سیر و سلوک به سوی کمال در پشت آنها نهفته است. اگر تنها همین نظم و سامان طبیعت و کیهان را ملاک وجود خداوند و یک طرح مطلق خلقت و آفرینش قرار دهیم، آنگاه یک نظریه پرداز مخالف به سهولت می تواند ادعا نماید که این نظم و سامان احسان یگانه به احتمال بسیار قوی و نزدیک به حقیقت میتواند تصادفی ؛ اتفاقی ؛ خود بخودی و بی هدف و بی مفهوم و معنا ایجاد شده باشد. اما اگر تعداد 7 نظم و سامان طبیعی و کیهانی و بیشمار و آنهم نه تنها در یک جهان فعلی و اینجایی بلکه در کلیه جهان ها بطور همسان و همزمان ارائه دهیم، آنگاه معترض ایده ما شاید قانع تر شود.
ب - سرنوشت های پنجگانه جنسی و عشقی کلیه افراد انسانی که از طریق آن میتوان تعداد منازل ؛ وادی ها ؛ پله ها ؛ مراحل و یا ایستگاه های حرکت نیم سفر های نزولی و صعودی هستی های محدود و متناهی را تعیین کرد. بیشمار بودن ( لفظ بیشماری در اینجا از دیدگاه محدود انسانی منظور است و نه از دیدگاه نامحدود الاهی ) دوره های هفت گانه به این علت است که مجموعه وسیع اسماء و صفات الاهی در سطوح بیشمار مختلفی بین دو حد نقصان کامل و کمال ایده آل ، پشت سر هم پدیدار می شوند ؛ به ظهور می رسند؛ جلوه و تجلی می یابند و به فعلیت در می آیند.
پ - نفوس عشره یا من ها و یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی که در طول سفر خلقت و آفرینش و منازل و وادی ها و شهر های عشق هفتگانه، همیشه یکی یا دو تا از خواب ژرف مرگ بیدار می شوند و بطور عینی و تجربی شاهد حرکت هستی و جلوه ها و تجلیات آن می شوند و بقیه در خواب ژرف و در حال تجربه حیات روئیایی در سطح کمال لذت و شادی و سعادت و خوشبختی به سر می برند. اما جبر و منطق الاهی بر طبق مفاد طرح خلقت و آفرینش هرکدام از آنها را در منزل گاه ها و نوبت های خاص و ویژه خویش از خواب ژرف مرگ و تجربه حیات روئیای بیدار میکند و در طول عمر های موقت دینوی نقش من تجربی را به عهده می گیرند. نفس های عشره یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی پنج تا مردانه و پنج تا زنانه و هرکدام همیشه در سطح کمال می باشند و حتا من های تجربی هم در طول عمر در سطح کمال به سر می برند و مشمول حال تغییر و تحول و تکامل و گذر زمان نمی باشند.
حقایق دیگری هم در این رابطه وجود دارند که به علت ضیق وقت و جلو گیری از سردرد به شرح جزئیات آنها پرداخته نمیشود، اما در همین سایت می توان به آنها مراجعه نمود: نوسانگر دوقطبی مرگ و تولد ؛ نوسان گر سه قطبی ماده - روح - روان ؛ مفاهیم بیزمانی و بیمکانی ؛ مفاهیم ازل و ابد ؛ قیامت و معاد و برزخ و خیلی بحث های دیگر. در پایان یک اشاره کوتاه : خداوند متعال از دیدگاه فلسفه الاهیات علمی هیچگونه نیازی به طاعت و بندگی ؛ پرستش و ستایش ؛ نیایش و مناجات و عبادات ندارد و چنین تکالیفی را در پیش پای انسان قرار نداده است. در پایان دو بیت شعر از فال حافظ در رابطه با ذهنی بودن پدیده نسبیت :
آن دَم که با تو باشم یک سال هست روزی /
و ان دَم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی
غریزه ذات، طبع
غریزه INSTINCT :[اصطلاح جامعه شناسی] الگوی ثابت رفتار که منشأ وراثتی دارد و در همه ی حیوانات طبیعی در یک نوع معین ظاهری می شود.
منبع https://rasekhoon. net
منبع https://rasekhoon. net
واژه آریایی گریجه که امروزه آنرا غریزه مینویسند دارای دو ماناست؛ الف - آرزو - هدف و ب - میل غلبی - انگیزه درونی که در فهرست واژگان هندواروپایی به شکلهای *gherijai به مانای desire آرزو - شوغ داشتن به چیزی و *ghorējai به مانای �اراده - امید - الهام� encouragement ثبت شده است.
... [مشاهده متن کامل]
از لغت اولی واژگان اربی غَرَض ( هدف ) و اغراض ( هدفها ) به دست آمده و از لغت دومی که از ریشه kerd ( دل ) ساخته شده است لغت انگلیسی courage ( دلیری ) به دست آمده که ارب از آن لغت غرائز از ریشه فَرزی غَرَض را به دست آورده است.
*پیرس ( منبع ) :
A Grammar of Modern Indo - European by Carlos Quiles
... [مشاهده متن کامل]
از لغت اولی واژگان اربی غَرَض ( هدف ) و اغراض ( هدفها ) به دست آمده و از لغت دومی که از ریشه kerd ( دل ) ساخته شده است لغت انگلیسی courage ( دلیری ) به دست آمده که ارب از آن لغت غرائز از ریشه فَرزی غَرَض را به دست آورده است.
*پیرس ( منبع ) :
زادخاست = زاد خاست
به چم برخاسته از زادش/سرشت/ نهاد = غریزه
به چم برخاسته از زادش/سرشت/ نهاد = غریزه
در پارسی " آسن "
گرایشهای مشترک انسان و حیوان را «غریزه» مینامند. غریزه نوعی ویژگی درونی است که حیوان را در جهت ادامه زندگی و حفظ خود از خطرات هدایت میکند و او را آماده میسازد که در شرایط خاص به شیوهای خاص عمل کند. حیوانات نسبت به گرایشات غریزی خود آگاهی حضوری دارند، ولی نسبت به این آگاهی خود آگاه نیستند؛ در نتیجه فعالیت آنان نیز فعالیتی نیمه آگاهانه است. فعالیتهای غریزی به حکم سائق درونی غیر اکتسابی صورت میگیرد. در نتیجه اگر چه حرکات غریزی، حرکاتی ارادی هستند، ولی نمیتوان آنها را همچون حرکات انسان اختیاری دانست؛ زیرا انسان به آگاهی خویش از میل غریزی آگاه است و پاسخ به سائقهای درونی را مورد مطالعه قرار میدهد و در پاسخگویی به درخواست سائق درونی، به مصلحت سنجی میپردازد و فرمان نهایی در انجام فعل، یعنی پاسخ مثبت به سائق درونی، از سوی قوه عاقله انسان صادر میشود. در حالی که در حیوان چنین نیست. هیچ حیوانی در پاسخگویی به سائق درونی خود تامل نمیکند و فقط قوه ارزیابی او در حدّی است که برخی از موارد تزاحم میان سائقها را برطرف کند و این خود البته میتواند ناشی از قوت بیشتر برخی سائقها باشد. مثلاً میل به غذا در حیوان برای ادامهحیات و درک لذتی خاص است. اگر حیوان پاسخگویی به سائق درونی برای خوردن غذا را همراه با خطری که بقای او را تهدید میکند ببیند، از خطر میگریزد. این حالت سنجشگری حیوان در حقیقت به معنای قویتر بودن یک سائق از سائق دیگر است.
... [مشاهده متن کامل]
انسان هر چه در پاسخگویی به سائقهای درونی ناآگاهانهتر عمل کند و تصمیم به انجام فعل را با سنجشی عاقلانه انجام ندهد، رفتار او به رفتار حیوان نزدیکتر است؛ ولی انسان عموماً از آگاهی خود به گرایشهای غریزی آگاه است و با آنها به شکلی کاملاً آگاهانه برخورد میکند. بکار بردن کلمه غریزه در اینجا، برای فرق گذاشتن میان گرایشهای مشترک انسان و حیوان و گرایشهای اختصاصی انسان است.
فطرت
گرایشهای انسان محدود به امیال غریزی او نیست. گرایشهای اختصاصی انسان را گرایشهای فطری انسان مینامیم، این گرایشها با روح او در ارتباط هستند و منشا رفع نیازهای روحی او میشوند. در این بخش به توضیحاتی درباره این گرایشها میپردازیم.
1 - حقیقت جویی
هر انسانی کم و بیش در خود میل به شناختن را احساس میکند. انسان در رویارویی با محیط افراد خود، خواستار شناخت چیزهایی است که با آنها رابطه دارد. میل به دانستن نخست در سطحی ابتدایی مطرح میشود و معمولاً در قلمرو محسوسات است. انسان در دوره کودکی تمایل دارد چیزهایی را که حواس ظاهری او را تحریک میکنند بیازماید و به تدریج تصویری از تجارب حسی خود را در ذهن ذخیره سازد. ذخیره سازی تصاویر، اولین گام برای آن است که جهان بزرگ پیرامون انسان در اندازهای درآید که او بتواند بر آن احاطه داشته باشد. با رشد کودک و زیاد شدن تصاویری که او در ذهن خود ذخیره میکند، از طرفی حجم زیاد دادههای حسی، ذخیره سازی تصاویر و احضار به موقع آنها را مشکل میسازد و از طرف دیگر انسان متوجه وجود روابطی میان اشیاء میشود که که هیچیک از اندامهای حسی او آنها را درک نمیکند، ولی نمیتوان در وجود آن روابط تردید کرد. تمایل به شناخت آن روابط، انسان را از مرحله ادراک حسی به مرتبه ادراک عقلی بالا میبرد و شبکهای از مفاهیم عقلی به او یاری میدهند تا شناختی عمیقتر از جهان فراهم آورد. در راه شناخت عمیقتر جهان، همواره مجهولات او افزایش مییابند؛ زیرا با کشف هر پدیده تازهای، روابط جدیدی میان آن پدیده با دیگر اجزاء جهان کشف میگردد که پاسخ به چگونگی آن روابط خواست فطرت حقیقت جوی انسان است.
مطالعه برای شناخت چگونگی روابط جدید خود به کشف پدیدههای تازه میانجامد و دوباره روابطی جدید مطرح میشود و این سلسله طولانی که حلقههای آن از پرسش و کشف شاخته شدهاند، همواره ادامه دارد و اشتیاق انسان به شناخت حقیقت، در نهایت او را به شناخت مبدا جهان راهبر میشود.
حقیقت جویی انسان فقط از بر خورد با جهان پیرامون آغاز نمیشود، بلکه انسان با نظر به خویش در مراتب خودشناسی گام میگذارد و شناخت فطری به خویشتن را رفتهرفته عمیقتر میسازد و اندکاندک از خداشناسی فطری که همراه خودشناسی فطری است، به مراتب بلندی از معرفت پروردگار نایل میآید. همانطور که گفتیم خداشناسی فقط ثمره مطالعه انفسی نیست، مطالعه آفاق پیرامون انسان نیز به معرفتی حصولی درباره مبدا عالم میانجامد.
هدف از ترسیم حرکت انسان در مسیر حقیقت جویی، این بود که مهمترین اثر وجود این گرایش در انسان را معرفی میکنیم که همان شناخت خداست، شناختی که مهمترین نقش را در کمال انسان دارد.
اثر دیگر تمایل به حقیقت جویی، فراهم آوردن امکانات تصرف در جهان است که تامین نیازهای انسان به آن وابسته است.
با توجه به این دو اثر مهم، میتوان گفت تبعیت از این گرایش ( حقیقت جویی ) همانند خودِ گرایش حقیقت جویی، امری طبیعی است ؛ زیرا انسان نباید از شناخت مقصد حیات خویش چشم پوشی کند و نمیتواند به شناختهای لازم برای تامین نیاز خود بی اعتنایی کند.
آنچه از دیدگاه علم اخلاق باید بررسی گردد، میزان، جهت و محدوده تبعیت از این گرایش است نه اصل تبعیت از آن.
2 - گرایش به زیبایی
همه انسانها به زیبایی گرایش دارند، اما زیبایی چیست و ملاک زیبا بودن امورِ زیبا چه چیزی است؟ این پرسش هنوز پاسخ قاطعی نیافته است. با وجود این، همه انسانها چیزهایی را زیبا میدانند و در مواردی زیبا بودن یک چیز، مورد اجماع و اتفاق است و یا حداقل مقبولیت گستردهای دارد. زیبایی منظره طلوع آفتاب را شاید هیچکس منکر نباشد. حتی در مورد برخی آثار هنری، چنان پذیرش عامی وجود دارد که کسی در زیبایی آنها تردید نمیکند؛ ولی در عین حال چندان معلوم نیست که چرا یک چیز را زیبا میدانیم و به آن گرایش نشان میدهیم. زیباییها حواس ظاهری ما و ق . . .
... [مشاهده متن کامل]
انسان هر چه در پاسخگویی به سائقهای درونی ناآگاهانهتر عمل کند و تصمیم به انجام فعل را با سنجشی عاقلانه انجام ندهد، رفتار او به رفتار حیوان نزدیکتر است؛ ولی انسان عموماً از آگاهی خود به گرایشهای غریزی آگاه است و با آنها به شکلی کاملاً آگاهانه برخورد میکند. بکار بردن کلمه غریزه در اینجا، برای فرق گذاشتن میان گرایشهای مشترک انسان و حیوان و گرایشهای اختصاصی انسان است.
فطرت
گرایشهای انسان محدود به امیال غریزی او نیست. گرایشهای اختصاصی انسان را گرایشهای فطری انسان مینامیم، این گرایشها با روح او در ارتباط هستند و منشا رفع نیازهای روحی او میشوند. در این بخش به توضیحاتی درباره این گرایشها میپردازیم.
1 - حقیقت جویی
هر انسانی کم و بیش در خود میل به شناختن را احساس میکند. انسان در رویارویی با محیط افراد خود، خواستار شناخت چیزهایی است که با آنها رابطه دارد. میل به دانستن نخست در سطحی ابتدایی مطرح میشود و معمولاً در قلمرو محسوسات است. انسان در دوره کودکی تمایل دارد چیزهایی را که حواس ظاهری او را تحریک میکنند بیازماید و به تدریج تصویری از تجارب حسی خود را در ذهن ذخیره سازد. ذخیره سازی تصاویر، اولین گام برای آن است که جهان بزرگ پیرامون انسان در اندازهای درآید که او بتواند بر آن احاطه داشته باشد. با رشد کودک و زیاد شدن تصاویری که او در ذهن خود ذخیره میکند، از طرفی حجم زیاد دادههای حسی، ذخیره سازی تصاویر و احضار به موقع آنها را مشکل میسازد و از طرف دیگر انسان متوجه وجود روابطی میان اشیاء میشود که که هیچیک از اندامهای حسی او آنها را درک نمیکند، ولی نمیتوان در وجود آن روابط تردید کرد. تمایل به شناخت آن روابط، انسان را از مرحله ادراک حسی به مرتبه ادراک عقلی بالا میبرد و شبکهای از مفاهیم عقلی به او یاری میدهند تا شناختی عمیقتر از جهان فراهم آورد. در راه شناخت عمیقتر جهان، همواره مجهولات او افزایش مییابند؛ زیرا با کشف هر پدیده تازهای، روابط جدیدی میان آن پدیده با دیگر اجزاء جهان کشف میگردد که پاسخ به چگونگی آن روابط خواست فطرت حقیقت جوی انسان است.
مطالعه برای شناخت چگونگی روابط جدید خود به کشف پدیدههای تازه میانجامد و دوباره روابطی جدید مطرح میشود و این سلسله طولانی که حلقههای آن از پرسش و کشف شاخته شدهاند، همواره ادامه دارد و اشتیاق انسان به شناخت حقیقت، در نهایت او را به شناخت مبدا جهان راهبر میشود.
حقیقت جویی انسان فقط از بر خورد با جهان پیرامون آغاز نمیشود، بلکه انسان با نظر به خویش در مراتب خودشناسی گام میگذارد و شناخت فطری به خویشتن را رفتهرفته عمیقتر میسازد و اندکاندک از خداشناسی فطری که همراه خودشناسی فطری است، به مراتب بلندی از معرفت پروردگار نایل میآید. همانطور که گفتیم خداشناسی فقط ثمره مطالعه انفسی نیست، مطالعه آفاق پیرامون انسان نیز به معرفتی حصولی درباره مبدا عالم میانجامد.
هدف از ترسیم حرکت انسان در مسیر حقیقت جویی، این بود که مهمترین اثر وجود این گرایش در انسان را معرفی میکنیم که همان شناخت خداست، شناختی که مهمترین نقش را در کمال انسان دارد.
اثر دیگر تمایل به حقیقت جویی، فراهم آوردن امکانات تصرف در جهان است که تامین نیازهای انسان به آن وابسته است.
با توجه به این دو اثر مهم، میتوان گفت تبعیت از این گرایش ( حقیقت جویی ) همانند خودِ گرایش حقیقت جویی، امری طبیعی است ؛ زیرا انسان نباید از شناخت مقصد حیات خویش چشم پوشی کند و نمیتواند به شناختهای لازم برای تامین نیاز خود بی اعتنایی کند.
آنچه از دیدگاه علم اخلاق باید بررسی گردد، میزان، جهت و محدوده تبعیت از این گرایش است نه اصل تبعیت از آن.
2 - گرایش به زیبایی
همه انسانها به زیبایی گرایش دارند، اما زیبایی چیست و ملاک زیبا بودن امورِ زیبا چه چیزی است؟ این پرسش هنوز پاسخ قاطعی نیافته است. با وجود این، همه انسانها چیزهایی را زیبا میدانند و در مواردی زیبا بودن یک چیز، مورد اجماع و اتفاق است و یا حداقل مقبولیت گستردهای دارد. زیبایی منظره طلوع آفتاب را شاید هیچکس منکر نباشد. حتی در مورد برخی آثار هنری، چنان پذیرش عامی وجود دارد که کسی در زیبایی آنها تردید نمیکند؛ ولی در عین حال چندان معلوم نیست که چرا یک چیز را زیبا میدانیم و به آن گرایش نشان میدهیم. زیباییها حواس ظاهری ما و ق . . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)