کسی را در غریبی دل شکیباست
که در خانه نباشد کار او راست.
( ویس و رامین ).
غریبی دشمن صعب است کز تونخواهد جز زمین و شهر و مسکن.
ناصرخسرو.
وعده کرده ست بدان شهرغریبیت بسی جامه و نعمت کآن خلق ندیده ست به خواب.
ناصرخسرو.
کس را مباد عشق و غریبی و بی زری.عمعق بخارائی.
غریبی بود عذرخواهی بزرگ.نظامی.
گفت اطفال منند این اولیادر غریبی فرد از کار و کیا.
مولوی.
در غریبی بس توان گفتن گزاف.مولوی.
گر به غریبی رود از ملک خویش محنت و سختی نبرد پینه دوز.
سعدی ( گلستان ).
غم غریبی و غربت چو برنمی تابم به شهر خود روم و شهریار خود باشم.
حافظ.
- امثال :غریبی بود عذرخواهی بزرگ .
نظامی ( از امثال و حکم دهخدا ).
غریبی خاک دامن گیر دارد.؟ ( امثال و حکم دهخدا ).
|| بینوایی و گدایی و افلاس. ( ناظم الاطباء ). || فروتنی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) قماشی است بسیار نفیس. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ( ص ) به معنی غریب. ( لسان العرب از ذیل اقرب الموارد ).غریبی. [ غ َ ] ( اِ ) نوعی برنج در گیلان. قریبی.
غریبی. [ غ َ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه اورک هفت لنگ بختیاری. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 74 ). رجوع به اورک شود.
غریبی. [ غ َ ] ( اِخ ) از شاعران فارسی زبانی بود که به هند مهاجرت کرد. صاحب صبح گلشن آرد: از ارض خراسان سر برکشیده و به اختیار غربت از وطن در عهد همایون پادشاه به سرزمین هندوستان رسیده و در سلک ملازمان همایونی منسلک گردیده. او راست :
گر گشاد کار ما بودی ززلف یار ما
اینچنین آشفته و برهم نبودی کار ما
دل ز چاک سینه میخواهد که بیند روی دوست
مرهم ای مشفق منه بر سینه افکار ما
ای غریبی التفات او بغیر آزار نیست
چندخواهد بود یا رب در پی آزار ما.تا حریم حرم یار شده مسکن من
رفته بیرون هوس خلد برین از سرمن.
( از صبح گلشن ص 299 ).
وی از اسماعیلیه و حروفیه بود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.بیشتر بخوانید ...