غریبه و مه

پیشنهاد کاربران

غریبه و مه فیلمی به کارگردانی و نویسندگیِ بهرام بیضایی است که در سالِ ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ ساخته شد و سالِ ۱۳۵۳ به نمایش درآمد.
در یک آبادیِ پرت افتاده کنارِ دریا اهالی قایقی می بینند که به سوی ساحل می آید. قایق را از آب می گیرند و در آن غریبه ای خسته و زخمی می یابند که نامش آیت ( خسرو شجاع زاده ) است و نمی داند چه بر سرش آمده. فقط به یاد می آورد که کسانی بر سرش ریخته بوده اند و او توانسته بگریزد. آیت در آبادی می ماند و می کوشد خود را بشناسد و بداند که از کجا آمده است؛ امّا همواره نگران است که مبادا ناشناسانی که زخمیش کرده اند بازش یابند. زنی به نامِ رعنا ( پروانه معصومی ) که دریا شوهرِ ماهیگیرش را به کامِ مرگ کشیده و پس نداده است، دورادور کنجکاو احوال آیت است. او داسی خونین از قایق آیت می یابد که علامتِ عجیبی بر رویش نقش شده؛ و اهالی آیت را به محاکمه می کشند. آیت داس را خاک می کند. اهل آبادی برای آن که آیت با ایشان محرم باشد، وامی دارندش که دختری از دختران روستا به زنی بگیرد. آیت که رعنا را برمی گزیند درگیری و دودستگی می افتد؛ ولی رعنا نیز نمی پذیرد که تا آخر عمر تنها بماند. کنجکاوی رعنا نسبت به آیت دشمنی خانوادهٔ شوهر رعنا را برمی انگیزد. برادرانِ شوهر روبروی خانهٔ رعنا نگهبانی می دهند تا آیت را دستگیر کنند، ولی آیت پیش تر به درون خانه رفته و با رعنا کتابی بر زمین نهاده و دست رویش گذاشته و ازدواج کرده اند. بامدادان که آیت از خانهٔ رعنا بیرون می آید، کشتنش را بیهوده می بینند، و به جایش عاقد خبر می کنند تا بی درنگ عروسی بگیرند. هم زمان با جشنِ عروسی گرگی به آبادی می زند، و شامگاهان دو ناشناس راهِ آیت را می گیرند و می خواهندش که همراهشان برود. آیت نمی پذیرد، و چندی بعد با ناشناسی می جنگد که سراغ رعنا را می گیرد تا با خود ببرد. آیت او را می کشد. رودخانه نعش را به دریا برده و دریا به ساحل افکنده و روزهنگام جسد را از ساحل برمی گیرند. رعنا و اهل آبادی بازگشتن جسد را نتیجهٔ شومِ ازدواجی می دانند که با طبیعت سازگاری نداشته است. اینک آیت درمی یابد که مرد ناشناس شوهر گم شدهٔ رعنا بوده است، و این را به رعنا می گوید. همه سوگواری می کنند. شبی رعنا پنهانی قایقِ آیت را خاک می کند. آیت همچنان نگران کسانی است که در پی اویند و در شگفت که قایقش چه شده. او با پسرک چلاق ده دوست می شود و می خواهد برایش خانه ای بسازد. روزی مردی بلندبالا با جامهٔ سیاه با قایق از میانِ مهِ دریا به آبادی می آید، در آن جا گشتی می زند و پس از خریدنِ داس راهِ آمده را بازمی گردد. آیت هراسان و پریشان است. اهالی می گویند که مردِ سیاهپوش مشتریِ بازار بوده و در پیِ او نبوده. رعنا می گوید که گم شدنِ قایق کارِ او بوده، از ترسِ آن که آیت نیز مانندِ مرد پیشینش به دریا بزند و زنده برنگردد. آیت و رعنا آرامش می یابند از این که بیگانه در پیِ آیت نبوده است و گم شدن قایق کار دیگرانی نبوده است. روزِ بعد پنج سیاهپوشِ بیگانه سوار بر پنج قایق به آبادی می آیند و با داس در پی آیت می دوند. اهالی نیز با وحشت به کمک او می آیند، ولی دست خالی کاری نمی توانند. هر پنج مرد را آیت و رعنا از پا درمی آورند، و سپس آیت که زخم های فراوانی برداشته سوار بر قایق می رود تا بداند که در آن سوی آب چه خبر است؛ و رعنا از نو جامهٔ سیاه می پوشد.
...
[مشاهده متن کامل]

غریبه و مهغریبه و مه
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/غریبه_و_مه

بپرس