غرگی

لغت نامه دهخدا

غرگی. [ غ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ریز بخش خورموج شهرستان بوشهر، که در102هزارگزی جنوب خاوری خورموج و دامنه خاوری کوه بهرامشاه قرار دارد. زمین آن کوهستانی است و هوای آن گرمسیر و مالاریائی می باشد. سکنه آن 120 تن است و دارای مذهب تشیعاند و به زبان فارسی سخن می گویند. آب آن از چاه و چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات ، خرماو لبنیات می باشد و شغل اهالی زراعت و گله داری است. و راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).

غرگی. [ غ َرْ رَ / رِ ] ( حامص ) گستاخی و مغروری و خودبینی و تکبر. ( ناظم الاطباء ). ترکیبی است از غرة و یاء مصدری ، و غرة خود مصدر است به معنی گول زدن و حریص کردن کسی به باطل. این ترکیب از نوع افزودن یاء مصدری به مصدر عربی است که در زبان فارسی نظایری هم دارد مانند راحتی و خلاصی.

فرهنگ معین

(غَ رَ ) [ ع - فا. ] (حامص . ) = غره : ۱ - فریفتگی . ۲ - مغروری ، خودبینی ، تکبر.
(غَ رِّ ) [ ع - فا. ] (حامص . ) ۱ - فریفتگی . ۲ - تکبر.

پیشنهاد کاربران

بپرس