لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
ژکیدن، غرغر کردن، من من کردن، غرولند کردن، زمزمه کردن
اعتراض کردن، قدقد کردن، غرولند کردن، جیغ ناگهانی زدن، صدای اردک دراوردن
غرغر کردن، من من کردن، غرولند کردن، جویده سخن گفتن
شکایت کردن، غرولند کردن، نالیدن، ناله و شکایت کردن
غرولند کردن، بغرنج کردن، گره خوردن، دندان قروچه کردن، نمودار کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ژکیدن