به زرق تو این بار غره نگردم
گر انجیل و تورات پیشم بخوانی.
منوچهری.
تا غره گشته ای به سخنهایی کاینها خبر دهند همی ز آنها.
ناصرخسرو.
غره چرا گشته ای به کار زمانه گر نه دماغت پر از فساد بخارست.
ناصرخسرو.
پیریت چو شیر نر همی غردتو گشته ای به زور کودکی غره !
ناصرخسرو.
هزاردستان در چمن باغ به آواز خوش خود غره گشته. ( مجالس سعدی مجلس اول ).