دو دستم به سستی چو پوده پیاز
دو پایم معطل ، دو دیده غرن.
بوالعباس عباسی ( از فرهنگ اسدی ).
ومعلوم نیست این بیت چگونه شاهد این معنی است و غرن که صفت دو دیده است چگونه معنی بانگ گریستن میدهد.اگر نه تربیت و اصطناع شاه بدی
ملوک عصر بدندی همیشه جفت غرن.
شمس فخری ( از رشیدی ) ( از آنندراج ) ( از جهانگیری ) ( از انجمن آرا ).
|| گریه درگلو پیچیده. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).غرن. [ غ َ رَ ] ( ع اِ ) مرغی است ، یا عقاب ، یا مرغی است شبیه عقاب. ج ، اَغران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عقاب نر، راجز گوید: «قد عجبت من سهوم و غرن ». || غراب نر. || مرغ عقعق نر . ( اقرب الموارد ). || خرچنگ. ( منتهی الارب ). سرطان. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) خشک شدن خمیر بر کاسه چوبین. ( از اقرب الموارد ) .
غرن. [ غ َ رِ ] ( ع ص ) سست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ضعیف. ( اقرب الموارد ).