غرمان

لغت نامه دهخدا

غرمان.[ غ َ ] ( نف ) نعت فاعلی از غَرمیدن. خشمناک و قهرآلود و غمگین. ( برهان قاطع ). مصحف غژمان. ( حواشی برهان چ معین ). غضبناک و خشمگین ، و همچنین غرمنده و غرمیده. ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
دشمن خویش را بری فرمان
هر زمان دوست را کنی غرمان.
نصیر ادیب ( از فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ).

فرهنگ عمید

۱. خشمناک، خشمگین.
۲. غمگین: دشمن خویش را بری فرمان / هرزمان دوست را کنی غرمان (نصیر ادیب: لغت نامه: غرمان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس