غرل

لغت نامه دهخدا

غرل. [ غ َ رَ ] ( ع مص ) ختنه نشدن. غیر مختون ماندن. ( از اقرب الموارد ).

غرل. [ غ َ رِ ] ( ع ص ) نیزه دراز. || مرد فروهشته و نرم اندام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). الرجل المسترخی الخلق : تقول رجل غرل الخلق. ( اقرب الموارد ).

غرل. [ غ ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَغرَل وغَرلاء. ( اقرب الموارد ). رجوع به اغرل و غرلاء شود.

غرل. [ غ ُ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ غُرلَة. ( اقرب الموارد ). رجوع به غرلة شود.

فرهنگ فارسی

جمع غرله

پیشنهاد کاربران

بپرس