غرقه گردیدن. [ غ َ ق َ / ق ِ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) غرق شدن. غرقه گشتن. رجوع به غرقه گشتن شود : کشتی خرد است دست در وی زن تا غرقه نگردی اندرین دریا.ناصرخسرو.در این گرداب بی پایان منه بار شکم بر دل که کشتی روز طوفان غرقه از باد شکم گردد.سعدی.