( غرقلة ) غرقلة. [ غ َ ق َ ل َ ] ( ع مص ) به یکبار آب بر سر ریختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): غرقل الرجل ؛ صب علی رأسه الماء بمرة. ( اقرب الموارد ). || پلغده گردیدن تخم مرغ و خربزه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گندیده شدن تخم مرغ و خربزه. ( ناظم الاطباء ).