غرقده

لغت نامه دهخدا

( غرقدة ) غرقدة. [ غ َ ق َ دَ ] ( ع اِ ) یکی غرقد. ( منتهی الارب ). رجوع به غرقد شود.

غرقدة. [ غ َ ق َ دَ ] ( اِخ ) آبی است در زمین نجد بالای ثلبوت ، متعلق به گروهی از بنی نمیربن صعصعة و گروهی از بنی هوازن از قیس عیلان. نصر گوید: متعلق به گروهی از بنی عمیربن نصربن قعین است ، و در زیر آب الخربة متعلق به بنی الکذاب از قبیله غنم بن دودان قرار دارد. ( از معجم البلدان ).

غرقدة. [ غ َ ق َ دَ ] ( اِخ ) وی صحبت پیغمبر را دریافته است. طبری در تاریخ خود گوید: هنگامی که مسلمانان همگی از دجله گذشتند مردی از «بارق » به نام غرقده از پشت اسب خود به آب افتاد. قعقاع بن عمرو عنان اسب خود را به سوی او متوجه کرد واز دستش گرفت تا از دجله گذشت. ( الاصابة ج 5 ص 197 ).

غرقدة.[ غ َ ق َ دَ ] ( اِخ ) پدر شبیب ، صاحب الاصابة گوید: وی را از صحابه دانسته اند، ولی صحیح نیست و این اشتباه از سلسله اسناد روایتی که در آن نام غرقده بوده روی داده است. رجوع به الاصابة ج 5 صص 197 - 198 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس