غرغن

لغت نامه دهخدا

غرغن. [ غ َ غ َ ] ( اِ ) پوستی باشد غیر کیمخت و ساغری ، و از آن هم کفش دوزند، به کسر ثالث هم آمده است. و با زای نقطه دار هم گفته اند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). غرغند. غزغن. غزغند. ( برهان قاطع ).

غرغن. [ غ َ غ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدون ، که در8هزارگزی جنوب داران و 6هزارگزی جنوب راه داران به آخوره قرار دارد. محل آن دامنه کوه و هوای آن سردسیر است و سکنه آن 1348 تن است که مسیحی ارمنی هستند.آب آن از رودخانه محلی و قنات تأمین می شود و محصول آنجا غلات ، حبوبات ، تریاک ، سیب زمینی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی قالی ، گلیم و جاجیم بافی است. راه ماشین رو و دبستان دارد. و دارای معادن زغال سنگ و پنبه نسوز است که بطور غیر مکانیزه استخراج می شود و معدن آهن نیز دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس