لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
ژکیدن، گله کردن، غرغر کردن
ژکیدن، غرغر کردن، من من کردن، غرولند کردن، زمزمه کردن
لرزیدن، غرغر کردن، بخل ورزیدن، لجاجت کردن، غبطه خوردن بر، رشک ورزیدن به
سرزنش کردن، عتاب کردن، گله کردن از، غرغر کردن
غرغر کردن
غرغر کردن، من من کردن، غرولند کردن، جویده سخن گفتن
فارسی به عربی
وبخ
پیشنهاد کاربران
نالیدن و اظهار نارضایتی کردن
غُرغُر کردن:رِق رِق کردن، سخن گفتن اعتراض آمیز.
در گویش شهرستان بهاباد به جای غُرغُر کردن از کلمه ی مرکب رِق رِق کردن استفاده می شود. غُرغُر کردن و رِق رِق کردن از جمله رفتارهای فرد بهانه گیر است که ممکن است در هر کودکی اتفاق می افتد و تا حدودی می تواند طبیعی باشد چرا که کودک به اندازه بزرگسالان به رشد شناختی و اجتماعی کافی دست نیافته است تا بتواند همه رفتارهای خود را کنترل کند.
... [مشاهده متن کامل]
در گویش شهرستان بهاباد به جای غُرغُر کردن از کلمه ی مرکب رِق رِق کردن استفاده می شود. غُرغُر کردن و رِق رِق کردن از جمله رفتارهای فرد بهانه گیر است که ممکن است در هر کودکی اتفاق می افتد و تا حدودی می تواند طبیعی باشد چرا که کودک به اندازه بزرگسالان به رشد شناختی و اجتماعی کافی دست نیافته است تا بتواند همه رفتارهای خود را کنترل کند.
... [مشاهده متن کامل]
غرغرکردن
لند