غرضان
لغت نامه دهخدا
غرضان. [ غ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ غَرض. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). غِرضان. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). تقول : «اصابنا مطر اسال زهاد الغرضان ». ( اقرب الموارد ). رجوع به غرض شود.
غرضان. [ غ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ غَرض. ( اقرب الموارد ). غُرضان. ( اقرب الموارد ). رجوع به غرض شود.
غرضان. [ ]( اِخ ) یکی از سرداران امیر نوح سامانی. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ 1 تهران جزو 4 از جلد 2 ص 133 شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید