لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
غِرِشمال:کولی، لولی، فیوج.
نمونه:پیرمرد غر شمال سر ازکار برداشت. ( کلیدر، ج۶، ص۱۷۶۱ )
محمدجعفر نقوی
نمونه:پیرمرد غر شمال سر ازکار برداشت. ( کلیدر، ج۶، ص۱۷۶۱ )
محمدجعفر نقوی
غرشمال/ ghereshm�l : کولی، غربتی.
مانند: . . . و این سو ترک گذری به بازارها آهنگرها و گودال غرشمالخانه.
کلیدر
محمود دولت آبادی
غَرِشمار/ garešm�r : غرشمال، کولی، لولی. ( مج. ) آدم پاچه ورمالیده و هتّاک.
... [مشاهده متن کامل]
واژه نامه ی گویش تون ( فردوس )
تالیف محمد جعفر یاحقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
مانند: . . . و این سو ترک گذری به بازارها آهنگرها و گودال غرشمالخانه.
کلیدر
محمود دولت آبادی
غَرِشمار/ garešm�r : غرشمال، کولی، لولی. ( مج. ) آدم پاچه ورمالیده و هتّاک.
... [مشاهده متن کامل]
واژه نامه ی گویش تون ( فردوس )
تالیف محمد جعفر یاحقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی