غراچه

لغت نامه دهخدا

غراچه. [ غ َ چ َ / چ ِ ] ( ص ) حیز و مخنث و نامرد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). غر. غرچه. ( برهان قاطع ). در ترکی آذری قره چی گویند. || مردم دیوث و زن بحریف بر. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). غلتبان. غر. غرچه. ( برهان قاطع ). قره چی در ترکی آذری. || مردم به چشم خودبین. || احمق و ابله و نادان. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). غرچه. ( برهان قاطع ). رجوع به غر و غرچه شود.

غراچه. [ غ َ چ َ ] ( اِخ ) نام ولایتی. ولایت غرجستان.غرچه. ( برهان قاطع ). رجوع به غرچه و غرجستان شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - نامرد زن بحریف بر دیوث ۲ - احمق ابله نادان .
نام ولایتی ولایت غرجستان غرچه

فرهنگ معین

(غَ چِ ) (ص . ) نک غرچه .

فرهنگ عمید

= غرچه۱

گویش مازنی

/gheraache/ ظرف مسی دسته دار که برای دوشیدن شیر استفاده شود

پیشنهاد کاربران

بپرس