غراورنگ

لغت نامه دهخدا

غراورنگ. [ غ َ اَ رَ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) بسیار بزرگ. اعظم. ( برهان قاطع ) ( جهانگیری ). ترکیبی است از غر ( خر؟ ) + اورنگ : تخت بزرگ. و این معنی را از بیت زوزنی که ذیلاً ذکر می شود استخراج کرده اند. ( از حواشی برهان چ معین ). هر چیز بسیار بزرگ. ( از فرهنگ شعوری ). || تخت و اورنگ بزرگ. ( برهان قاطع ). تخت بزرگ. ( فرهنگ رشیدی ) ( مؤید الفضلاء ). تخت بزرگ مخصوص سلاطین. ( از فرهنگ شعوری ) :
کر و گر بدو داده اورنگ وگرگر
ز عرش و ز کرسی غراورنگ و برتر.
عماد زوزنی ( از رشیدی ).
لیکن از این شعر معنی مطلق بزرگ ظاهر می شود. ( فرهنگ رشیدی ). در آنندراج و انجمن آرا آمده : غراورنگ به معنی تخت بزرگ که اورنگ باشد و به معنی تخت است و آن را خراورنگ نیز گفته اند و بدین معنی درست می آید. صاحب برهان قاطع این کلمه را به معنی مذکور بر وزن عیالمند ذکر کرده است. ولی از بیت مذکور که در فرهنگها به عنوان شاهد ذکرشده معلوم می شود که تلفظ صحیح همان است که در بالا ضبط گردید.

فرهنگ معین

(غَ رَ ) (اِمر. ) تخت بزرگ .

فرهنگ عمید

تخت بزرگ، اورنگ بزرگ.

پیشنهاد کاربران

بپرس