غراز

لغت نامه دهخدا

غراز. [غ ِ ] ( ع مص ) کم شیر گردیدن ناقه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). غَرْز. غِرار. ( اقرب الموارد ). کم شیری.

غراز. [ غ ُ ] ( معرب ، اِ ) مأخوذ از گراز فارسی. || ( ص ) با شکوه و بلندمرتبه. || شجاع و باجرأت. || متکبر و بداخم. ( ناظم الاطباء ). در مآخذ دیگر این لغت و معانی آن یافت نشد.

غراز. [ غ َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان از زمخشری ).

فرهنگ فارسی

موضعی است

پیشنهاد کاربران

بپرس