غراد

لغت نامه دهخدا

غراد. [ غ َ ] ( ع اِ ) صنفی از سماروغ. غرادة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ضرب من الکماءة. ج ، غِرَدة، غِراد. ( اقرب الموارد ). نوعی قارچ. رجوع به غرادة شود.

غراد. [ غ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ غَراد و غَرادة و غَرد و غَردة و غِرد و غِردة و غَرَد. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). رجوع به کلمات مذکور شود.

غراد. [ غ َرْ را ] ( اِخ ) ( الَ... ) لقب ابوبکر لبیدبن الحسن بن عمر است. وی از اهل بغداد و شیخ صالحی بود و در شارع دارالرفیق سکونت داشت. ثابت بن بندار بقال و ابوعبداﷲ الحسین بن علی بن السری و دیگران از وی سماع کرده اند و در بغداد از وی کتابت شده است. او به سال 549 هَ. ق.درگذشت و در باب حرب مدفون شد. ( از انساب سمعانی ).

غراد. [ غ َرْ را ] ( ع ص ) سازنده خانه هائی که از نی ودارای سقف چوبی باشد. من یعمل الاخصاص. سازنده غرد.سازنده خُص . ( از اقرب الموارد ) ( انساب سمعانی ).

غراد. [ غ َرْ را ] ( اِخ ) لقب رجالی سعیدبن احمدبن موسی است. ( ریحانة الادب ج 3 ).

فرهنگ فارسی

لقب رجالی سعید بن احمد بن موسی است

پیشنهاد کاربران

بپرس