لغت نامه دهخدا
غرابی. [ غ ُ بی ی ] ( اِخ ) موضعی است در راه یمن. ( منتهی الارب ). از قلعه های بلاد یمن است. ( معجم البلدان ). || ریگزار معروفی است در راه مصر، میان قطیه وصالحه که راهی صعب العبور است. ( از معجم البلدان ).
غرابی. [ غ ُ بی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به فرقه غرابیه. ( انساب سمعانی ). رجوع به غرابیه شود.
غرابی. [ غ ُ بی ی ] ( ع اِ ) نوعی از خرما. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). || نوعی نان شیرینی. غرابیه. غرابیا.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - نوعی خرما . ۲ - نوعی نان شیرینی غرابیه غرابیا. ۳ - زایده ایست در کنار فوقانی و مجاور بریدگی به همین نام در استخوان کتف به شکل منقار کلاغ در راس این زایده عضلات سینه یی کوچک و غرابی بازویی و سر کوتاه عضله دو سر بازویی می چسبند .
منسوب به فرقه غرابیه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نوعی نان شیرینی، غرابیّة.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید