غر

/qor/

مترادف غر: بی عصمت، جلب، روسپی، فاحشه، خصی، عنین، ناتوان | غرولند، نق، شکسته، فرورفته، فتق دار، فتقی

معنی انگلیسی:
moving of certain parts of the body in dancing, coquettish gesture, grumble, squawk, ruptured, affected with hernia, depressed, sunk

لغت نامه دهخدا

غر. [ غ َ ] ( ص ) زن فاحشه و قحبه. ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ رشیدی ).زن فاحشه ، و آن را به تازی قحبه گویند :
طمع چون بریدم من از مال خواجه
زنش غر که خود را کم از خواجه داند.
جهانگیری.
حکیم سنائی غر بااول مفتوح به معنی قحبه و با اول مضموم به معنی دبه خایه در این بیت آورده :
گشته پر باد سخت خایه غر
مانده پر آب و سست آلت غر .
غر اول به معنی دبه خایه و غر دوم به معنی زن فاحشه است.( از جهانگیری ). زن بدکار. جنده. زن تباهکار :
تو گر حافظ و پشت باشی مرا
به ذره نیندیشم از هر غری.
منوچهری.
ای پسر گیتی زنی رعناست بس غر بافریب
فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد عزب.
ناصرخسرو.
در خم شد و گفت ای که ترا خواهر و زن غر
کس از پی زر تن چه نهد خوف و خطر بر.
سوزنی.
هجو سهیل زین و زن غر همی کنم
یک هجو گفته دارم و دیگر نمیکنم.
سوزنی.
گر شرط غری کردن بود آنکه تو کردی
پس بر همه غرهای جهان نیست غرامت.
حکیم علی شطرنجی ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).
جرم خورشید را چه جرم بدانک
شرق و غرب ابتدا شر است و غر است.
خاقانی.
گفت ای غر تو هنوزی در لجاج
می نبینی این تغیر و ارتجاج.
مولوی.
|| ( مجازاً )به معنی بددل. ( غیاث اللغات ) ( برهان قاطع ). مردم بیدل را غردل خوانند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ رشیدی ). || در خطاب به مرد به معنی عنین و خصی و مخنث نیز آمده :
معذور است اگر با تو نسازد زنت ای غر
زآن گنده دهان تو و زآن بینی فرخند.
عماره.
همچو چینی دلبری مهمان غر
بانگ چنگ و بربطی در پیش کر.
مولوی ( مثنوی چ کلاله خاور ص 417 ).
نیست لایق غزو نفس و مرد غر
نیست لایق مشک و عود و کون خر.
مولوی ( مثنوی ).
|| ( اِ ) مخفف غرد عربی به معنی خانه چوبین که تنها با لفظ باد استعمال شده ، به معنی خانه چوبین تابستانی :
که هر گه که تیره بگردد جهان
بسوزد چو دوزخ شود بادغر.
؟ ( از فرهنگ نظام ).
رجوع به بادغر شود.
- بادغر ؛ خانه ٔچوبین تابستانی. مرکب از باد + غر مخفف غرد عربی به معنی خانه چوبین ، لیکن تنها با لفظ باد استعمال شود. رجوع به غر شود. ( فرهنگ نظام ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ترکیده و شکسته . ۲ - فرو رفته بر اثر ضربه غرشده .
آنکه فریب خورد چون او را فریب دهند جمع اغرار جوان نا آزموده کار

فرهنگ معین

(غِ ) (ص . ) (عا. ) = قر: جنباندن جز یا تمام بدن از روی ناز ، ~ و غربیله ناز و ادا و اطوار. ، ~ و غمزه جنبانیدن جز یا تمام بدن از روی ناز و توأم با اشارة چشم و ابرو. ، ~و فر الف - آرایش و زینت . ب - غر و غمزه .
( ~. ) (ص . ) ۱ - شخصی که خصیه اش بزرگ شد. ۲ - برآمدگی در اعضا. ۳ - جمع کردن باد در دهان برای آن که با قبضة بسته بر آن زنند تا صدا کند.
( ~. ) (ص . ) ۱ - ترکیده و شکسته . ۲ - فرو رفته بر اثر ضربه .
(غُ رّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - نیکو. ۲ - بزرگوار. ۳ - اسب پیشانی سفید.
(غُ ) (اِصت . ) آواز غوک ، صدای وزغ .
( ~. ) (اِ. ) مخفف غرد. خانة چوبین و نئین ، به این معنی در ترکیب آید: بادغر.
(غَ ) (ص . ) ۱ - قحبه ، زن فاحشه . ۲ - مخنث .

فرهنگ عمید

۱. زن فاحشه، قحبه، زن بدکار: ای پسر گیتی زنی رعناست بس غر با فریب / فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد غریب (ناصرخسرو: لغت نامه: غر ).
۲. نامرد، مخنث: همچو خوبی دلبری مهمان غر / بانگ چنگ و بربطی در پیش کر (مولوی: ۱۰۱۵ ).
۱. جوان بی تجربه و کار ناآزموده .
۲. کسی که فریب بخورد.
مردی که مرض فتق یا ورم بیضه دارد، کسی که خایه اش بزرگ شده باشد، دبه خایه.

گویش مازنی

/gher/ زنگوله ی مخصوص بره، گوسفند، بز، گاو، گوساله و کره ی اسب

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غَرَّ: فریب داد (غرة به معنای غفلت در بیداری است ، و کلمه غرار به معنای غفلت با چرت و فتور است و غرور به معنای هر چیزی است که آدمی را فریب میدهد ، چه مال باشد ، و چه جاه ، و چه شهوت ، و چه شیطان ، چیزی که هست بعضی از مفسرین کلمه غرور را به شیطان تفسیر کردها...
ریشه کلمه:
غرر (۲۷ بار)

جدول کلمات

جوان بی تجربه

پیشنهاد کاربران

غَر با فتحه روی غ به معنی گردو خاک و غبار هستش در گویش دشتی
در جواب استاد عطار
عرض کنم که احتمالا "غَرور" واژه مدنظر آیه شریفه است. و کلمه "غُرور" در "غرور آفرین" با آن در املا و معنی متفاوت است.
غَرَّ بِهِ: تجاسر وتجرّأ علیه
جرأت وجسارت وتطاول بر کسی - از حدود خارج شد وبر حدود دیگر ی تجاوز ساخت.
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ6
چطور جرأت کردی بر حدود الله تجاوز ونظر بدهید وقوانین از خودت درمی آوری وبه میل خودت عمل وسخن می انجامید.
...
[مشاهده متن کامل]

انگار تو آفریدگار هستی!
. . .
مَغرور
غُرور
غارّ
غارات
. . .
الله المغرور: تنها کسی که حقّ جسارت وتطاول وتکبّر وجرأت کامل دارد.
لذا غرور آفرین: تعبیر اشتباه هست.
. . .
با
"غیرت"
غفلت
غَر
اغرار
بی عصمت
غَرّاء
غُرَر
. . .
ارتباطی ندارد

واژه غر
معادل ابجد 1200
تعداد حروف 2
تلفظ qor
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [قدیمی]
مختصات ( غَ ) ( ص . )
آواشناسی qor
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ی غر از ریشه ی واژه پارسی کژ است.
واژه کژ
معادل ابجد 27
تعداد حروف 2
تلفظ [kaž]
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [مقابلِ راست] [قدیمی]
مختصات ( کَ ) ( اِ. )
آواشناسی kaZ
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
واژه کژ از ریشه ی واژه ی پارسی چنگ است
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه چنگ از ریشه ی واژگان پنجه و چنگال، از پارسی میانه ( cng /⁠čang⁠/، �چنگ� ) . هم خانواده پهلوی مانوی ( šng /⁠šang⁠/، "چنگ" ) ، سغدی مانوی ( cyngry' /⁠čingaryā⁠/ ) ، [نیاز مانوی] ( cngry' /⁠čangaryā⁠/، " ( نوعی ) ساز موسیقی، ( نوعی ) چنگ� ) ; همچنین به عربی صَنْج ( شنج ) وام گرفته شده از پارسی میانه مربوط می شود.
منابع ها. فرهنگ فارسی به پهلوی
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
فرهنگِ سَنسکریت - فارسی

در اصفهان به ورم و برآمدگی لاستیک حودرو و موتور و یا بادی که زیر پوشش دیوار یا سقف افتاده باشد �غر�، به ضم اول، می گویند.
غر ، فحش مخصوص حضرت مولانا بوده. غر خواهررو بارها به حاسدان که در عداوت با حضرت شمس، مساعی بسیار مینمودند، تکرار مینمود
واژه غر کاملا پارسی است چون درعربی می شود تذمر در ترکی می شود dırdır etmek این واژه یعنی غر صد درصد پارسی است.
در زبان لری بمعنای ساده لوح
در کوردی به معنای خالی شدن و کم شدن و وجود نداشتن .
و کلمه غار هم ازآن گرفته شده
غار =جای از کوه که خالی و تهی است .
بددل

بپرس