غذمره

لغت نامه دهخدا

( غذمرة ) غذمرة. [ غ َ م َ رَ ] ( ع اِ ) خشم و فریاد و اضطراب آواز، وقت خصومت ، یقال : سمعت لفلان غذمرة؛ ای صخباً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، غذامیر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). با خود دندیدن. || آمیزش سخن و بانگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اختلاط الکلام و الصیاح. ج ، غذامیر. داد و فریاد. زَجَر. || ( مص ) خشم گرفتن. خشمناک شدن. ( اقرب الموارد ). || نهان داشتن سخن رااز فخر یا از تهدید و غضب و پی در پی آوردن آن را. || جدا کردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غذمر الشی َٔ؛ فَرَّقَه. ( اقرب الموارد ). || آمیختن بعض چیزی به بعض. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غذمر الشی ٔ؛ خلط بعضه ببعض. ( اقرب الموارد ). || بانگ کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || به گزاف کار کردن. ( منتهی الارب ). || به گزاف فروختن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).غذمر الشی ٔ؛ باعه جزافاً کغذرمه. ( اقرب الموارد ).

غذمرة. [ غ ُ ذَ م ِ رَ ] ( ع ص ) گیاه آمیخته. ( منتهی الارب ). المختلطة من النبت. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس