دیکشنری
مترجم
بپرس
غذایی
/qazAyi/
برابر پارسی
: خوراکی، خوراک
معنی انگلیسی
:
alimentary
,
nutritious
,
dietary
دنبال کنید
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به غذا خوراکی مواد غذا یی .
فرهنگ عمید
۱. مربوط به غذا: برنامهٴ غذایی.
۲. مناسب برای تغذیه، خوراکی: مواد غذایی.
مترادف ها
alimental
(صفت)
غذایی، غذا دهنده
nutritive
(صفت)
غذایی، مغذی
alimentary
(صفت)
غذایی، رزقی
پیشنهاد کاربران
خورشی، خورشتی
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها