غذا
/qazA/
مترادف غذا: خوراک، خوردنی، طعام، قوت، مائده
برابر پارسی: خوراک، خوراکی، خوردنی، خورش
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
غذا. [ غ َ ] ( از ع ، اِ ) رجوع به غذاء شود.
فرهنگ فارسی
بول شتر
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه آزاد فارسی
هر ماده ای که انسان و یا جانوران دیگر می خورند یا گیاهان جذب می کنند که زندگی و سلامتی شان پایدار بماند. غذا متشکل از مواد مغذی است. انسان از این مواد استفاده می کند: ۱. کربوهیدرات ها به صورت نشاسته در نان، سیب زمینی و ماکارونی؛ به صورت قندهای ساده در ساکاروز و عسل؛ و به صورت الیاف در غلات، میوه ها، و سبزیجات؛ ۲. پروتئین هادر آجیل ها، ماهی، گوشت، تخم مرغ ، شیر، و بعضی سبزیجات؛ ۳. چربی ها در محصولات دامی، شامل گوشت، پیه، محصولات لبنی، ماهی و همچنین در کره های نباتی، آجیل ها و دانه های خوراکی، زیتون ، و روغن های خوراکی؛ ۴. ویتامین هادر انواع گوناگون غذاها، جز ویتامین ب۱۲ که اساساً در غذاهایی با منشأ حیوانی وجود دارد؛ ۵. مواد معدنی، مانند کلسیم در شیر و کلم بروکلی، ید در غذاهای دریایی، و آهن در جگر و سبزیجات سبز وانواع دیگر غذاها. نوشیدنی مصرفی انسان بیشتر شامل آب است که در همه جای طبیعت یافت می شود. غذا برای تأمین انرژی، که با کالری یا کیلو ژول اندازه گیری می شود، و همچنین به سبب مواد مغذی اش که به بافت های بدن تبدیل می شوند، لازم است. برخی مواد مغذی، مانند چربی، کربوهیدرات، و الکل اساساً انرژی زایند و بقیۀ مواد مغذی نیز از جنبه های دیگر مهم اند. مواد الیافی به سوخت وساز کمک می کنند. پروتئین ها انرژی تولید می کنند و برای ساخت یاخته و ایجاد ساختار بافت ضروری اند.
wikijoo: غذا
جدول کلمات
مترادف ها
غذا، ضربت، ضرب، گوشت با استخوان، دهان
خورد، قوت، غذا، طعمه، خورش، اغذیه، خوراکی، خوان، خوردنی، خوراک، طعام، خواربار، توشه، اذوقه
پرهیز، غذا، شورا
ظرف، غذا، بخشی از غذا، خوراک، بشقاب، ظروف، دوری، طعام
رزق، غذا، قوت لایموت
غذا، طعمه، خوراکی، طعام، شام یا نهار، ارد بلغور
غذا، خوراکی، سگ خپله
تقویت، غذا، تغذیه
تقویت، قوت، غذا، تغذیه، خوراک، قوت گیری
قوت، غذا، تغذیه، خوراک، پرورش
غذا، تغذیه، تربیت، پرورش، بار اوردن بچه
غذا، گوشت، خوراک، خواربار، ماکولات
غذا
غذا، خوراک، دست پخت، روش اشپزی
غذا، علف، علوفه، علیق، سورسات، خواربار، اذوقه
غذا، تغذیه، خوراک، کسب نیرو بوسیله غذا
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
غذا
شاید غذا چهره ی دیگری از " گاز ، گَز " باشد.
گویا در پارسیِ تاجیکی به sandwich " نانِ پیچ " :گَزَک یا گازَک می گویند .
غذا : چیز هایی که با گاز زدن خورده می شوند.
شاید غذا چهره ی دیگری از " گاز ، گَز " باشد.
گویا در پارسیِ تاجیکی به sandwich " نانِ پیچ " :گَزَک یا گازَک می گویند .
غذا : چیز هایی که با گاز زدن خورده می شوند.
غذا فارسی است زیرا پاتیل های بزرگ را از کهن غذگان میگوییم.
به هر حال اگر هم اینطور نباشه ، خوراک بهتره
واژه غذا
معادل ابجد 1701
تعداد حروف 3
تلفظ qazā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: غِذاء، جمع: اغذیه]
مختصات ( غَ ) [ ع . غذاء ] ( اِ. )
آواشناسی qazA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
معادل ابجد 1701
تعداد حروف 3
تلفظ qazā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: غِذاء، جمع: اغذیه]
مختصات ( غَ ) [ ع . غذاء ] ( اِ. )
آواشناسی qazA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
به زبان سنگسری
خوراکی
شوروا. . . شِروا sherva
شیر برنج. . . شیرواshirva
اب گوشت. . . . چِرپ وهcherep voh
غذا با آب قره قروت. . . تِرفوه therefore voh
کله جوش. . . کشک وه keshek voh
... [مشاهده متن کامل]
حلیم. . . . . خلیسه kheliseh
برنج با سبزی. . . . سوزی تامو sounds tamo
برنج گوشت در آتش. . . . دیگی digy
برنج دمی. . . . کِلِنده تامو kelende tamo
فسنجون. . . یوز خورش ioz khoresh
خورشید الو. . . الو خورِش alo khoresh
بارونی با بادمجان. . . . ونگوم بارونی vengom barony
بارونی با اسفناج. . . اسفناج بارونی esefenaj barony
قیمه . . . لِپه خورش lepeh khoresh
برنج با ۱۳ اقلام. . . . . سیزده تامو syzdeh tamo
اش سنگسری. . . . وه گره voh gereh
خوراکی
شوروا. . . شِروا sherva
شیر برنج. . . شیرواshirva
اب گوشت. . . . چِرپ وهcherep voh
غذا با آب قره قروت. . . تِرفوه therefore voh
کله جوش. . . کشک وه keshek voh
... [مشاهده متن کامل]
حلیم. . . . . خلیسه kheliseh
برنج با سبزی. . . . سوزی تامو sounds tamo
برنج گوشت در آتش. . . . دیگی digy
برنج دمی. . . . کِلِنده تامو kelende tamo
فسنجون. . . یوز خورش ioz khoresh
خورشید الو. . . الو خورِش alo khoresh
بارونی با بادمجان. . . . ونگوم بارونی vengom barony
بارونی با اسفناج. . . اسفناج بارونی esefenaj barony
قیمه . . . لِپه خورش lepeh khoresh
برنج با ۱۳ اقلام. . . . . سیزده تامو syzdeh tamo
اش سنگسری. . . . وه گره voh gereh
جایگزین واژه ی غذا در پارسی اینهاست: واسان ( پهلوی ) ، پیتو pitu ( اوستایی ) ، پَدِن paden ( پارتی ) .
Food :غذا
🍞🧀🥩🍗🍔🌭🥪🍕🍟🥗🍡🍱🍭🍫🍩🍺☕
🍞🧀🥩🍗🍔🌭🥪🍕🍟🥗🍡🍱🍭🍫🍩🍺☕
چاشت، سور
واژه غذا که امروزه در فارسی هر روز استفاده میشود، برخی فکر میکنند که ریشه عربی دارد. در عربی "غذا" یعنی بول و ادرار شتر. اینکه جماعت کثیری این اشتباه را بکنند و یک واژه توهین آمیز را به فارسی بگویند، دور از منطق است. در اصل واژه غذا از ریشه عربی آن نیست
... [مشاهده متن کامل]
بلکه از ریشه تُرکی است. به خوراکی در تُرکی غِدا یا غیدا گفته میشود و از آنجا که در زبان تاجیکی اولیه، قاعده ذال معجم بر حرف "دال" اعمال میشده است. غیدا یا غِدا را غیذا یا غِذا مینوشتند و می خواندند. این هم یکی از معجزات ماندگار ذال معجم در زبان فارسی امروز است.
... [مشاهده متن کامل]
بلکه از ریشه تُرکی است. به خوراکی در تُرکی غِدا یا غیدا گفته میشود و از آنجا که در زبان تاجیکی اولیه، قاعده ذال معجم بر حرف "دال" اعمال میشده است. غیدا یا غِدا را غیذا یا غِذا مینوشتند و می خواندند. این هم یکی از معجزات ماندگار ذال معجم در زبان فارسی امروز است.
غذا = خوراک
غذا از واژگان کهن زبان ایرانی سکایی است که ریخت آن در این زبان خیذا و خچا ( khaysa ) و ( khaca ) و ریشه آن ( xad ) می باشد. واگویی ( تلفظ ) با ( خ ) همچنان در برخی جاها دیده می شود. ریخت های گردانشی ( صرفی ) تازی شده آن ها ( تغذیه، مغذی و . . . ) نوآوری های دانشمندان ایرانی تبار در زبان تازی کلاسیک هستند.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه های جایگزین:
تغذیه = غذا، خوراک، خورش
رشته تغذیه = غذا شناسی
مغذی = ( دارای ارزش ) غذایی
غذا از واژگان کهن زبان ایرانی سکایی است که ریخت آن در این زبان خیذا و خچا ( khaysa ) و ( khaca ) و ریشه آن ( xad ) می باشد. واگویی ( تلفظ ) با ( خ ) همچنان در برخی جاها دیده می شود. ریخت های گردانشی ( صرفی ) تازی شده آن ها ( تغذیه، مغذی و . . . ) نوآوری های دانشمندان ایرانی تبار در زبان تازی کلاسیک هستند.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه های جایگزین:
تغذیه = غذا، خوراک، خورش
رشته تغذیه = غذا شناسی
مغذی = ( دارای ارزش ) غذایی
اون دوستانی که میگن غذا میشه ادرار شتر کاملا اشتباه میگن، اعراب به هرچی که خوردنی باشه و به بدن نیرو بده میگن غذا حالا نوشیدنی باشه یا خوردنی، و خودشون هم از همین واژه استفاده میکنن، ادرار شتر به عربی میشه غذی که البته یه واژه بسیار قدیمیه و در حال حاضر در فرهنگ لغات اعراب جایی نداره، دو حدیث به عنوان نمونه میارم تا ببینید خود اعراب هم استفاده میکنن
... [مشاهده متن کامل]
در حدیث از امام صادق ( ع ) است: کل شیء یکون غذاء الإنسان فی مشربه و ملبسه فلاتجوز الصلاة علیه ( هر چه که از غذای انسان باشد چه خوردنی و چه نوشیدنی، نماز روی آن جایز نیست ) وسائل الشیعة، ج۵ ، ص۳۴۶.
همچنین در حدیث آخری از انس ابن مالک خادم پیامبر ( ص ) آمده است: إن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لم یجمع له غذاء ولا عشاء من لحم و خبز إلا علی ضفف ( هیچگاه غذا و شام پیامبر از گوشت و نان تهیه نمی شد مگر انکه افراد دیگری هم سر سفره آمده و با او شریک شوند ( یعنی حضرت غذای فاخر را به تنهایی نمی خورد )
... [مشاهده متن کامل]
در حدیث از امام صادق ( ع ) است: کل شیء یکون غذاء الإنسان فی مشربه و ملبسه فلاتجوز الصلاة علیه ( هر چه که از غذای انسان باشد چه خوردنی و چه نوشیدنی، نماز روی آن جایز نیست ) وسائل الشیعة، ج۵ ، ص۳۴۶.
همچنین در حدیث آخری از انس ابن مالک خادم پیامبر ( ص ) آمده است: إن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم لم یجمع له غذاء ولا عشاء من لحم و خبز إلا علی ضفف ( هیچگاه غذا و شام پیامبر از گوشت و نان تهیه نمی شد مگر انکه افراد دیگری هم سر سفره آمده و با او شریک شوند ( یعنی حضرت غذای فاخر را به تنهایی نمی خورد )
چند غذای ایرانی را نام ببر به انگلیسی چی میشه ؟
این سوال به انگلیسی چی میشه
بگید زود ممنون
این سوال به انگلیسی چی میشه
بگید زود ممنون
البته بعضی غذا هارا مانند ( غذای سگ را نباد خورد اکیدا ) ولی اگر گشنت باشه میخوری عقققق
غذا تغذیه حاوی ناهار مثل ماکارونی صبحانه مثل سر شیر با عسل شام کباب شامی
غذا معنا های مختلف دارد:
قضا =سرنوشت
غزا =جنگجو
غذا=خوردنی
قضا =سرنوشت
غزا =جنگجو
غذا=خوردنی
خورال
غذا
پارسی: گزا ( گزیدن )
سانسکریت: غسا ( خوردن )
اربی ( عربی ) : غذا ( خوراک )
پارسی: گزا ( گزیدن )
سانسکریت: غسا ( خوردن )
اربی ( عربی ) : غذا ( خوراک )
طعام
خوراک = چیزی که خورده می شود.
پزاک = چیزی که پخته می شود.
بَلعاک = چیزی که بعلیده می شود.
نوشاک = چیزی که نوشیده می شود.
آشاماک = چیزی که آشامیده می شود.
اوباراک = چیزی که اوبارده می شود.
پزاک = چیزی که پخته می شود.
بَلعاک = چیزی که بعلیده می شود.
نوشاک = چیزی که نوشیده می شود.
آشاماک = چیزی که آشامیده می شود.
اوباراک = چیزی که اوبارده می شود.
خوراکی
جایگزینی واژه پزا به جای غذا در فرهنگ پارسی
خوارک نان چاشت ناشتایی وواژه پارسی برتر است
خوراک نان خورش چاشت وناشتایی برتر است.
غذا یعنی چیزی برای کسی گشنه است ویا به آن چیز احتیاج دارد وپزا رو از کجا آوردین خیلی غذا ها پخته نمیشن
ما غذای روح داریم غذای سگ داریم غذایه بچه داریم و. . .
ما غذای روح داریم غذای سگ داریم غذایه بچه داریم و. . .
( غَ ) [ ع . غذاء ] ( اِ. ) طعام ، آن چه خورده شود.
کلمه ی غدا. [ غ َ ] ( ع اِ ) هم که به معنای بامداد است لفظ مشترکی است که در فارسی و عربی به معنی طعام به کار برند ولی در اصل به غذائی که هنگام صبح تناول شود اطلاق کنند :
... [مشاهده متن کامل]
غدای روح باشد نطق جانان
به جسم مرده ٔ عاشق دهد جان.
شعوری ( از لسان العجم ) .
کلمه ی غدا. [ غ َ ] ( ع اِ ) هم که به معنای بامداد است لفظ مشترکی است که در فارسی و عربی به معنی طعام به کار برند ولی در اصل به غذائی که هنگام صبح تناول شود اطلاق کنند :
... [مشاهده متن کامل]
غدای روح باشد نطق جانان
به جسم مرده ٔ عاشق دهد جان.
شعوری ( از لسان العجم ) .
غذا خور:در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه ی غذا خور به معنی خورنده هر نوع خوراک جز شیر، از واژه ی قُوت خور استفاده می شود مثال :این بچه هنوز قوت خور نشده است .
چاشت. خوراک پیتا
خوراک و خورش و پزا بهترین جایگزین هست
خوراکی_ - * - _قوت
زنجیره ی غذایی
تغذیه موجودات از یکدیگر مثلا تغذیه ی گیاه از زمین
گوسفند ازگیاه و انسان از گوسفند
تغذیه موجودات از یکدیگر مثلا تغذیه ی گیاه از زمین
گوسفند ازگیاه و انسان از گوسفند
غَذا واژه اربی و به چم ادرار شتر و هرچه که از شتر به بیرون رانده میشود
به بول شتر هم غَذا میگویند
به بول شتر هم غَذا میگویند
پزآ ( پز + آ ) ، پخته شده و آماده گردیده
این واژه اربی و به واتای ادرار شتر است و پارسی آن اینهاست:
ژاگْد žãgd ( سنسکریت: جاگْدهی )
رنژال ranžãl ( پارسی دری: رنجال )
هوژان hužãn ( سنسکریت: بْهوجانَ bhujãna )
واسان vãsãn ( پهلوی )
... [مشاهده متن کامل]
پیهان pihãn ( پهلوی: پیهَن )
پیتو pitu ( اوستایی )
خادیک xãdik ( سنسکریت: کهادیکا khãdikã )
ژاگْد žãgd ( سنسکریت: جاگْدهی )
رنژال ranžãl ( پارسی دری: رنجال )
هوژان hužãn ( سنسکریت: بْهوجانَ bhujãna )
واسان vãsãn ( پهلوی )
... [مشاهده متن کامل]
پیهان pihãn ( پهلوی: پیهَن )
پیتو pitu ( اوستایی )
خادیک xãdik ( سنسکریت: کهادیکا khãdikã )
قوت؛ چیزی که برای رفع گرسنگی میخورند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)