غدغن

لغت نامه دهخدا

غدغن. [ غ َ دَ غ َ ] ( ترکی ، اِ )شتاب و تأکید. ( برهان ) ( آنندراج ). دستپاچگی. این کلمه در ترکی جغتائی به صورت قدغن و قدغه است که صورت اخیر در فارسی به کار نمیرود و در ترکی آذری به صورت غدغن و قداغان استعمال می شود و همه اینها به معنی تنبیه و نهی است ، و در مغولی نیز آمده. رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 244 شود. و در زبان کنونی به معنای تأکید،منع و ممنوع استعمال کنند. ( از حاشیه برهان چ معین ). غدقن. || اضطراب. ( برهان ) ( آنندراج ).
- غدغن دولتی ؛ ممانعتی که از پیشگاهه سلطنتی باشد. ( آنندراج از مسافرت شاه ایران ).

فرهنگ فارسی

غدقنقدغن:ماخو ازترکی تاکیدوشتاب، نهی، منبع، دستور
( اسم ) نهی منع .

جدول کلمات

ممنوع

پیشنهاد کاربران

پَنامیدن = منع کردن
پنامِش = منع
پنامیده = منع شده، ممنوع
پنامیدگی = ممنوعیت
در اهالی استان فارس هم اکنون نیز از این کلمه بهره می برند به معنی سفارش کردن. این موضوع را فلانی به من غدغن کرده یعنی به من سپرده به من سفارش کرده. معنی بعدی ممنوع بودن است این منطقه غدغن شده است یعنی ورود به آن ممنوع است جزء سفارش شده ها است.
پس = سفارش، توصیه، ممنوع بودن و حفاظت شده
برابر عربی ممنوع
برابر پارسی ناروا ، ناشدنی، نادرست
دستپاچگی

بپرس