غدار

/qaddAr/

مترادف غدار: جفاکار، جورپیشه، بی وفا، پیمان شکن، خائن، محتال، محتاله، محیل، مکار

برابر پارسی: بدکار، نا بکار، بد سرشت، بد نهاد، ستمکار

لغت نامه دهخدا

غدار. [ غ ِ ] ( ع مص ) به معنی مغادرة است. ( منتهی الارب ). مصدر غادر است به معنی ترک کردن و باقی گذاشتن. ( از اقرب الموارد ).

غدار. [ غ َ رِ ] ( ع ص ) یا غدار؛ یعنی ای زن بیوفاء، دشنام است او را.( منتهی الارب ). یا غدار بالبناء علی الکسر، دشنامی از برای زن است و آن از چیزهایی است که اختصاص به ندادارد و معنی آن یا غادرة است و در شتم مرد یا غُدَرو در جمع آن یا آل غدر گویند. ( از اقرب الموارد ).

غدار. [ غ َدْ دا ] ( ع ص ) بی وفا ( مذکر و مؤنث در وی یکسان است ). تأنیث آن غداره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بسیار بی وفا. ( غیاث اللغات ). پیمان شکن و خیانت کننده به کسی ، گفته اند غدر در اصل به معنی اخلال در چیزی و ترک آن وضع شده و معنی نقض عهد، مأخوذ از آن است. ( از اقرب الموارد ). مرد یا زن پیمان شکن و خیانتکار. غادر. غادرة. ( از اقرب الموارد ). ختار. ( ترجمان القرآن ذیل ختار ). رجوع به ختار شود. زنهارخوار. زینهارخوار. غدرکننده. پرغدر. || در نثر و نظم فارسی علاوه بر معانی فوق بیشتر به معنی مکار و محیل و فریبنده به کار رفته است :
اگر خدای بخواهد به مدتی نزدیک
مراد خویش برآری ز دشمن غدار.
فرخی.
قول و عمل چون به هم آمد بدانک
رسته شدی از تن غدار خویش.
ناصرخسرو.
بدان کآن تشنه دنیای غدّار
بتر از تشنه آب است بسیار.
ناصرخسرو.
رش و سنگ کم و ترازوی کژ
همه تدبیر مرد غدار است.
ناصرخسرو.
اقوال پسندیده مدروس گشته... و عالم غدار، و زاهد مکار. ( کلیله و دمنه ). ملک در اکرام آن کافرنعمت غدار افراط نمود. ( کلیله و دمنه ). آنکه... شوخ چشمی سپهر غدار دیده بود سبک روی به کار آورد. ( کلیله و دمنه ).
اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است
می خور که زمانه دشمن غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است.
خیام ( رباعیات چ فروغی ).
چو طوطی ارچه همه منطقم نه غمّازم
چو تیغ گرچه همه گوهرم نه غدارم.
خاقانی.
خاقانی از این خانه و خان غدار
برخیز و به خانه بان کلیدش بسپار.
خاقانی.
کیست دنیا زنی است مکاره
چیست در خانه زن غدار.
خاقانی.
چون ابوالحسن سیمجور فساد آن کار و کساد آن بازار مشاهدت کرد با زمانه غدار یار شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 59 ). و عرصه آن ولایت از خبث و فساد آن غداران پاک گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 29 ). روی به ولایت آن کافر غدار نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 39 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بسیارغدرکننده، بی وفا، خائن، حیله گر
( صفت ) ۱ - بی وفا پیمان شکن . ۲ - مکار محیل : فریبنده .
جمع غادر

فرهنگ معین

(غَ دّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بی وفا. ۲ - در فارسی به معنی مکار، حیله گر، پیمان شکن .

فرهنگ عمید

بسیار غدرکننده، بی وفا، خائن، حیله گر، فریب کار.

دانشنامه عمومی

غدار (فیلم). غدار ( به هندی: Khuddar ) یا خوددار فیلمی محصول سال ۱۹۹۴ و به کارگردانی اقبال دورانی است. در این فیلم بازیگرانی همچون گوویندا، کاریسما کاپور، قادرخان، شاکتی کاپور ایفای نقش کرده اند.
عکس غدار (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

غدار کلمه ی است عربی و معادل فارسی آن نارو میشود
غدار کلمه ی است عربی و معادل آن به فارسی خنجر از پشت زن را میگویند
هو
صیغه مبالغه. بسیار خیانت کننده.
خائن و حیله گر معنی اولیه و درست تر هستند اما در فارسی خیلی جاها غدار را بیشتر به معنی بدنهاد و بدسرشت و ظالم استفاده کرده اند.
فریفتگار
بی وفا

بپرس