غتفره

لغت نامه دهخدا

غتفره. [ غ ُ ف َ رَ / رِ ] ( ص ) غت. غُتفر. نادان. جاهل. احمق. ابله. ( برهان قاطع ). گول و احمق. ( فرهنگ رشیدی ). گول و نادان.( آنندراج ). سفیه. مقابل زیرک. غُدفَره :
جملگی را خیالهای محال
کرده مانند غتفره به جوال.
سنائی ( از انجمن آرا ).
ندیدم چو تو من به کوه و دره
یکی بینوا، خام بس غتفره.
( فرهنگ اوبهی ).
دهقان ، امام غاتفری ، مهتر سره
در منت تواند چه زیرک چه غتفره.
سوزنی.
|| زناکننده. زانی. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) :
خاک بشهوت مسپر چون ستور
تا نه زنت غتفره گیرد نه پور.
انوری ( از فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ).
|| پلیدطبع. ( برهان قاطع )( ناظم الاطباء ).

غتفره. [ غ َ ف َ رَ ] ( ص ) همان غُتفره است. ( از فرهنگ رشیدی ). رجوع به غُتْفَره شود.

فرهنگ فارسی

۱ - غت : جملگی راخیالهای محال کرده مانند غتفره بجوال . ( حدیقه ) ۲ - زنا کننده زانی . ۳ - پلید طبع .
همان غتفره است بنقل فرهنگ رشیدی

فرهنگ عمید

۱. ابله، احمق، نادان.
۲. بدکار: دهقان، امام غاتفری، مهتر سره / در مِنّت توانَد چه زیرک چه غتفره (سوزنی: ۸۳ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس