خویشتن را بر علی و بر نبی
بسته است اندر زمانه هر غبی.
مولوی.
جز مگر محجوب کاو را علتی است از نبی اش تا غبی تمییز نیست.
مولوی.
میکشیدش تا به داود نبی که بیا ای ظالم گیج غبی.
مولوی.
آن یکی در عهد داود نبی نزد هر دانا و پیش هر غبی.
مولوی.
غبی. [ غ ُ بی ی ] ( ع اِمص ) به معنی غَبْوَة. ( منتهی الارب ). رجوع به غَبْوَة شود. غفلت. ( اقرب الموارد ).