خم اندر خم و مار بر مار برد
بر آن غبغبش تار برتار برد.
فردوسی.
تنش بد همه ناز بر ناز بربرو غبغبش ماز بر ماز بر.
فردوسی ( از نسخه ای از لغت نامه اسدی ).
می ستان از کف بتان چگل لاله رخسار و یاسمین غبغب.
فرخی.
ای ماهروی سلسله زلفین ای نوش لعل سیمین غبغب.
مسعودسعد.
چو کمان ابرو و زیرش ز سنانها غمزه چو مهش چهره و زیرش چو هلالی غبغب.
سنایی.
آب گره بسته ببین غبغبش گوی از آن چاه برون آمده ست.
اثیرالدین اخسیکتی ( از آنندراج ).
بر مرکب خوبی فکنی طوق ز غبغب دستارچه زآن زلف پریشان که تو داری.
خاقانی.
غبغب چو طوق آویخته فرمان ز مشک انگیخته صد شحنه راخون ریخته با طوق و فرمان تا کجا.
خاقانی.
جان خاک نعل مرکبت در آب طوق غبغبت در آتش موی لبت باد مسیحا داشته.
خاقانی.
از مقنعه ماه غبغب توصد ماه تصنعم نموده.
خاقانی.
ای تذروان من آن طوق ز غبغب ببریدتاج لعل از سر و پیرایه ز بر بگشایید.
خاقانی.
تو را طوق سیمین درافکند غبغب مرا نیز از آن زلف طوقی برافکن.
خاقانی.
موکل کرده بر هر غمزه غنجی زنخ چون سیب و غبغب چون ترنجی.
نظامی.
دهان جز من از جام لبت دورسر خرمن ز طوق غبغبت دور.
نظامی.
آفتابی هلال غبغب اورطبی ناگزیده کس لب او.
نظامی.
یکی از طوق خود مه را شکسته یکی مه را ز غبغب طوق بسته.
نظامی.
غبغب سیمین که کمر بست از آب قوس قزح شد ز تف آفتاب.
نظامی.
زآن زنخ گرد چون نارنج خوش غبغب سیمین چو ترنجی بکش.
نظامی.
بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود.بیشتر بخوانید ...