غبش

لغت نامه دهخدا

غبش. [ غ َ ب َ ] ( ع اِ ) شب تاریک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تاریکی آخر شب. ( منتهی الارب ) ( دهار ). || بقیه ٔشب. ج ، غبشة. اَغباش. ( منتهی الارب ). || ( مص ) به تاریکی آخر رسیدن شب ، غبش غبشاً. ( منتهی الارب ). || خیره کردن چشم. حیران کردن. ( دزی ج 2 ص 200 ). || تار کردن. تاریک کردن. تیره کردن. ( دزی ایضاً ). || دوران خود را تیره و تار کردن. چهره خود را تیره کردن. ( دزی ایضاً ). || خیره ماندن. حیران بودن. ( دزی ایضاً ).

فرهنگ عمید

بقیۀ شب، تاریکی آخر شب.

پیشنهاد کاربران

بپرس