غبارانگیز. [ غ ُ اَ ] ( نف مرکب ) برانگیزنده غبار. گرد برانگیزنده. مجازاً افسرده شونده : دل از لشکر غبارانگیز کرده به عزم روم رفتن تیز کرده.نظامی.ساف ؛ بادی غبارانگیز. ( منتهی الارب ). و رجوع به غبار برانگیختن شود.