( غبارآلود ) غبارآلود. [ غ ُ ] ( ن مف مرکب ) غبارآلوده. آلوده به غبار. گردناک. دارای غبار: مُغبر. اغبر. غبراء. مقتم : شده شیرین در آن راه از بس اندوه غبارآلود چندین بیشه و کوه.
نظامی.
قدم گرچه غبارآلود دارم به دیدار تو دل خشنود دارم.
نظامی.
فرهنگ فارسی
( غبار آلود ) ( صفت ) آنچه که بگرد و غبار آلوده است گردناک اغبر .
فرهنگ عمید
( غبارآلود ) آلوده به غبار، آلوده به گرد و خاک، گردآلود.