غبار دل. [ غ ُ رِ دِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غبار خاطر. مجازاً بمعنی آزردگی دل : بر دل پاکش غباری بیگناه از من چراست دیو بی انصاف بر تخت سلیمان چون نشست.خاقانی.مرا در دل ز خسرو صد غبار است ز شاهی بگذر آن دیگر شمار است.نظامی.