غبار افشاندن. [ غ ُ اَ دَ ] ( مص مرکب ) گرد برانگیختن. گرد پاشیدن : دی غباری بر فلک میرفت گفتم کاین غبارمرکبان شه ز راه کهکشان افشانده اند.خاقانی.ساحل آماده ای گشته ست هر آغوش موج گر غبار از دل به بحر بی کنار افشانده ام.صائب.