لغت نامه دهخدا
غب. [ ] ( اِخ ) شهری است دریائی ، بنات معروف به غبیة به این شهر منسوب است.
غب. [ غ َب ب ] ( ع مص ) روز در میان بر آب آمدن شتران : غبت الابل غباً و غبوباً. || میان روز آمدن بر قوم : غَب َّ فلان ٌ عن القوم. || و یقال فلان لا یغبنا عطأه ؛یعنی هر روز بی فاصله می بخشد. || بدبوی شدن گوشت : غب اللحم. || شب گذاشتن نزدیک کسی : غب عندنا. و منه : قولهم رویدالشعر یغب. || به آخر رسیدن کارها: غبت الامور. ( منتهی الارب ).
غب. [ غ ُب ب ] ( ع ص ، اِ ) رونده از دریا چندان که در دشت دوردرآید. || زمین پست. || ایستادنگاه آب. ج ، اغباب. غبوب. ( منتهی الارب ). ج ، غبان. ( المنجد ). || خلیج ( در لهجه یمنی ). ( دزی ج 2 ص 199 ) : الغب موضعٌ یدخل فیه البحر الی البر یتحاماه المراکب. ( ص 47 الجماهر ). || دریای موج زن که آبش از ساحل بگذرد و بصحرا ریزد.
فرهنگ فارسی
رونده از دریا چندان که در دشت دور در آید . یا زمین پست
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. یک روز آمدن و یک روز نیامدن، یک روزدرمیان آمدن.
۳. (اسم ) روز در میان، یک در میان.
۴. (اسم ) (پزشکی ) نوعی تب که یک روزدرمیان عارض می شود.
گویش مازنی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] غِبّ، یعنی یک روز در میان انجام دادن کاری.
از آن در باب طهارت نام برده اند.
حکم حمام کردن
در روایات از هر روز حمام کردن، نهی شده است؛ زیرا موجب بروز بیماری سل ، آب شدن پیه کلیه ها و لاغری می گردد.لیکن یک روز درمیان حمام کردن موجب روییدن گوشت بدن می شود؛ از این رو، فقها هر روز حمام کردن را مکروه و یک روز در میان حمام کردن را مستحب دانسته اند مگر کسی که چاق باشد و بخواهد لاغر گردد.
از آن در باب طهارت نام برده اند.
حکم حمام کردن
در روایات از هر روز حمام کردن، نهی شده است؛ زیرا موجب بروز بیماری سل ، آب شدن پیه کلیه ها و لاغری می گردد.لیکن یک روز درمیان حمام کردن موجب روییدن گوشت بدن می شود؛ از این رو، فقها هر روز حمام کردن را مکروه و یک روز در میان حمام کردن را مستحب دانسته اند مگر کسی که چاق باشد و بخواهد لاغر گردد.
wikifeqh: غب
پیشنهاد کاربران
به معنای بعد ( معجم مقاییس اللغه، جلد 4 ص 261