غایم

لغت نامه دهخدا

غایم. [ ی ِ ] ( ص ، ق ) ( در تداول عامه )قایم. محکم. سخت : غایم او را زد. غایم صدا کن. || نهان. غایب ( در لهجه بعضی نقاط خراسان ).
- غایم باشک ؛ نوعی بازی کودکان. ( این بازی را در تداول عامه ، غایم موشک هم می گویند ).

پیشنهاد کاربران

بپرس