غایله

/qAyele/

مترادف غایله: آشوب، بلوا، شورش، فتنه، نهضت، آفت، بلا، بلای ناگهانی، بدی، شر، آسیب، گزند، دشواری، سختی

برابر پارسی: شورش، آشوب، غوغا

لغت نامه دهخدا

( غایلة ) غایلة. [ ی ِ ل َ ] ( ع اِ ) لغتی در غائلة.دشواری. سختی. بدی. گزند. فساد. الشر و المهلکة. ( قطر المحیط ). ج ، غوائل : امیر یوسف مردی بودسخت بی غایله. ( تاریخ بیهقی ). بصلاح ملک او نزدیکتر باشد و از معرت فساد و غایلت عناد دورتر ماند. ( جهانگشای جوینی ). شائبه تکلف و سخنوری و غایله تصلف و مدح گستری. ( حبیب السیر ). || الداهیة. || و من العبد اباقه و فجوره. ( قطر المحیط ). || آنچه از حوض دریده باشد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

شروفساد، سختی وگزند، مهلکه، آشوب
( اسم ) ۱ - دشواری سختی بدی . ۲ - آسیب گزند بلای ناگهانی جمع : غوایل .

فرهنگ معین

(یِ لِ ) [ ع . غائلة ] (اِ. ) ۱ - فساد، آشوب . ۲ - آسیب ، بلای ناگهانی .

پیشنهاد کاربران

بپرس