غایب کردن. [ ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) از دست دادن. گم کردن : زمین فراخ بر ایشان تنگ میشد و سر رشته نسبت خود را غایب می کردند. ( انیس الطالبین بخاری ). از او سؤال کرد که کنیزک ترکیه غایب کرده ای. گفت درازگوش غایب کرده ام. ( انیس الطالبین ).