غایب نشده ست ایچ از اول کار
تا آخر چیزی ز علم علاّم.
ناصرخسرو.
از جهان نومید گشتم چون ز تو غایب شدم هر که گفت از اصل گفته است این مثل : من غاب خاب.
انوری.
او را کنیزک ترکیه ای بود از او غایب شده بود. ( انیس الطالبین بخاری ) کنیزکی داشتم ترکیه ، دو سال است که از من غایب شده است. ( انیس الطالبین ). در چنین حال نیز درازگوش من غایب شد، قوی پریشان خاطر گشتم. ( انیس الطالبین ). من گفتم دوازده روز است که درازگوش من غایب شده است. ( انیس الطالبین ). آن سوار گفت که سه ماه است که هفت شتر من غایب شده است. ( انیس الطالبین ). از نزدیکان حضرت خواجه ما را قدس اﷲ روحه مبلغ بیست و پنج دینار عدلی غایب شده بود. ( انیس الطالبین بخاری ). از پس آن از میان خلق بیرون آمد و غایب شد. ( انیس الطالبین ). روز دیگر ملک به عذر قدومش رفته بود. عابدی ازجا برجست... و ثنا گفت چو غایب شد کسی که مجال گستاخی داشت ، شیخ را پرسید. ( گلستان ). چندانکه از نظر یاران غایب شد به برجی رفت. ( گلستان ).اگر پیشم نشینی دل نشانی
وگر غایب شوی در دل نشان هست.
سعدی.
دلی که دید که غایب شده ست از این درویش گرفته ازسر مستی و عاشقی سر خویش.
سعدی ( خواتیم ).
چون تو حاضر میشوی من غایب از خود میشوم بس که حیران می بماند عقل در سیمای تو.
سعدی ( خواتیم ).
صبر مغلوب وعقل غالب شدتا بدسته درفش غایب شد.
سعدی ( هزلیات ).
ور از جهل غایب شدم روز چندکنون کآمدم در برویم مبند.
سعدی ( بوستان ).
شاد آمدی ای فتنه نوخاسته از غیب غایب مشو از دیده که در دل بنشستی.
سعدی ( طیبات ).
تو آن نه ای که چو غایب شوی ز دل بروی تفاوتی نکند قرب دل به بعد مکان.
سعدی.
گفتم مگر برفتی غایب شوی ز چشمم آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری.
سعدی ( طیبات ).
رفیقی که غایب شد ای نیکنام دو چیز است از او بر رفیقان حرام.
سعدی ( بوستان ).