غاوشنگ. [ ش َ ] ( اِ مرکب ) آن چوب بود که بدو گاو رانند. ( فرهنگ اسدی ). چوبی باشد که بدو گاو رانند. ( اوبهی ). چوبی باشد که بر یک سر آن سیخی از آهن نصب کنند و بر سرین و کفل خر و گاو خلانند تا تند و زود براه روند و معنی ترکیبی آن گاوتند باشد چه غاو بمعنی گاو و شنگ بمعنی جلد و تند و تیز آمده است. ( برهان ). چوبی باشد که بدان گاو رانند معنی آن تیزکننده باشد و آن مخفف غاوباره است یعنی گاوراننده . ( انجمن آرای ناصری ) : مرد را نهمار خشم آمد گزین غاوشنگی را به کف کردش گزین.