غانما
لغت نامه دهخدا
- سالماً غانماً ؛ یعنی قرین با سلامت و غنیمت. مؤلف حبیب السیر آرد: و در سنه ثلاث و خمسین و ستمائه از والی اردة قتلق خان مخالفت گونه ای فهم کرد ملک بکتم به استیصال او مأمور گشت و در حدود وان بین الجانبین آتش جنگ اشتعال یافته ملک بکتم به ملک عدم شتافت و سلطان ناصرالدین محمود به نفس نفیس جهت تدارک آن حادثه نهضت فرموده قتلق خان به صوب کالنجر گریخت و الغخان او را تعاقب نموده و بدو رسیده سالماً غانماً بازگشت. ( حبیب السیر چ قدیم طهران ج 2 جزو 4 ص 225 ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید