غامض
/qAmez/
مترادف غامض: بغرنج، پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، مشکل، معقد، مغلق
متضاد غامض: ساده، سهل
برابر پارسی: پیچیده، دشوار، سخت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) پوشیده مشکل ( سخن کلام ) مقابل واضح جمع : غوامض .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] زمین پست.
مترادف ها
مغلق، پیچیده، غامض، پنهان
پیچیده، غامض، گره دار
غامض، گیج کننده، حیرت اور، مسئله ای
غامض، ژرف، سخت، دشوار، پر زحمت، سخت گیر، پر دردسر، مشکل، صعب، معضل، گرفتگیر، پراشکال
غامض، مبهم، بغرنج، پیچ دار، تودرتو
غامض، گیج کننده، حیرت اور، مسئله ای
غامض، مبهم، تیره، تار، ظلمانی، نامفهوم، گمنام
پیچیده، غامض، غیر صریح، غیر مفهوم
پیشنهاد کاربران
حاد و پیچیده، بغرنج، سخت
متضاد بسیط، ساده، آسان
متضاد بسیط، ساده، آسان
سخت و دشوار و مشکل و پیچیده
متضاد: ساده و آسان و راحت
متضاد: ساده و آسان و راحت
مبهم