غالب گشتن

لغت نامه دهخدا

غالب گشتن. [ ل ِگ َ ت َ ] ( مص مرکب ) چیره شدن. غالب گردیدن. اعتلاء.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) غلبه کردن پیروز شدن : مسلط گشتن : اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست . یا غالب آمدن برکسی . چیره شدن بر او : ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود . یا غالب آمدن در امری . چیره شدن در آن بر کسی : عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف .

پیشنهاد کاربران

دستیاب شدن بر کسی ؛ بر او غالب گشتن. بر اوغلبه کردن. بر او دست یافتن :
تو آنگه که بر من شوی دستیاب
زنی بیوه راداده باشی جواب.
نظامی.

بپرس