غالب شدن


معنی انگلیسی:
dominate, predominate, prevail

لغت نامه دهخدا

غالب شدن. [ ل ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) چیره گشتن. اعتلاء. غالب گردیدن : تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. ( گلستان ). و عنفوان شبابم غالب شدی. ( گلستان ).
صبر معشوق و عشق غالب شد
تا بدسته درفش غایب شد.
سعدی ( هزلیات ).
عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح
نام مستوری و ناموس و کرامت برخاست.
سعدی ( طیبات ).
گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من
این بچه زیردست گشت آن بچه پایمال شد؟
سعدی ( بدایع ).
تکویح. استحواذ. جب. ابلال. رین. قأل به ؛ غالب شد بسبب آن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) غلبه کردن پیروز شدن : مسلط گشتن : اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست . یا غالب آمدن برکسی . چیره شدن بر او : ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود . یا غالب آمدن در امری . چیره شدن در آن بر کسی : عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف .

پیشنهاد کاربران

استیلاء. [ اِ ] ( ع مص ) استیلا. دست یافتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( تفلیسی ) . غالب آمدن. غالب شدن. ( غیاث ) . غلبه. تمام دست یافتن بر چیزی. ( منتهی الارب ) . زبردست شدن بر. زبردستی. چیرگی. چیره شدن بر. برتری. استحواذ : و ما شش تن ماندیم مهتران در سخن آمدند و زمانی نومیدی نمودند از امیر و از استیلای این دو سیاه. ( تاریخ بیهقی ص 220 ) . بناء کارها بقوت ذات و استیلاء اعوان نیست. ( کلیله و دمنه ) . خردمندان در حال قوت او و استیلا. . . از جنگ عزلت گرفته اند. ( کلیله و دمنه ) . عاجزتر ملوک آنست که. . . چون. . . خصم استیلا یافت نزدیکان خود را متهم گرداند. ( کلیله و دمنه ) . هرکه درگاه ملوک لازم گیرد. . . وحرص فریبنده را عقل رهنمای استیلا ندهد. . . هرآینه مراد خویش او را استقبال واجب بیند. ( کلیله و دمنه ) .
...
[مشاهده متن کامل]

تا نمیرم من تو این پیدا مکن
دعوی شاهی و استیلا مکن.
مولوی.

دستیاب شدن بر کسی ؛ بر او غالب گشتن. بر اوغلبه کردن. بر او دست یافتن :
تو آنگه که بر من شوی دستیاب
زنی بیوه راداده باشی جواب.
نظامی.
حاکم شدن

بپرس