غافلی. [ ف ِ ] ( حامص ) غافل بودن. مانند غافلان گذراندن : بعد از این روی در بهی دارم دل ز هر غافلی تهی دارم.نظامی.نبردم بسر عمر درغافلی مگر در هنرمندی و عاقلی.نظامی.بدین غافلی می گذاریم روزکه در ما زنند آتش رخت سوز.نظامی.پیشتر از مرتبه غافلی غافلیی بود، خوشا غافلی.نظامی.