غافق

لغت نامه دهخدا

غافق. [ ف ِ ]( اِخ ) حصن ٌ بالاندلس من اعمال فحص البلوط. ( معجم البلدان ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود. شهری است در اندلس ، جایی با نعمت بسیار و آبادانی و تجارت و هوای معتدل. ( از حدود العالم ). نام شهر مرکزی رستاق اسقفه در اندلس. ( حلل السندسیة ج 1 ص 47 و 205 ). || و غافق ایضاً قصر قرب طرابلس. ذکره البجانی فی رحلته. ( تاج العروس ).

غافق. [ ف ِ ]( اِخ ) بطنی از ازد، و هو غافق بن العاص بن عمروبن مازن بن ازد، و قیل هو غافق بن الشاهدبن ازدبن عدنان ؛ غافقی منسوب به وی. کذا فی منتهی الارب ، و در تاج العروس آمده : هو ابن الشاهدبن عک بن عدنان بن عبداﷲبن الازد والیهم نسب الحصن و لهم خطة بمصر ایضاً، و یقال بل هو غافق بن الحرث بن عک بن الحرص بن عدنان. غافق بن الشاهدبن علقمه ، من عک ، من القحطانیة: جد جاهلی ، کان من بنیه وزراء و امراء فی الاسلام. ( الاعلام زرکلی ج 2 ص 756 ). و منهم ( من اهل الاندلس ) من ینتسب الی غافق بن عک بن عدنان بن رزان بن الازد. و قد یقال عک بن عدنان بالنون فیکون اخامعدبن عدنان و لیس بصحیح. قال ابن غالب : من غافق : ابوعبداﷲبن ابی الخصال الکاتب ، و اکثر جهات شقورة ینتسبون الی غافق. ( الحلل السندسیة ج 1 ص 296 ).

فرهنگ فارسی

( منسوب به قبیله عک در یمن ) ابوجعفر احمد بن محمد بن السید از مشاهیر پزشکان اندلس ( ف. ۵۶۵ ه ق . / ۱۱۶۵ م . ) وی در ادویه مفرده ( گیاه شناسی طبی ) بی نظیر بود و کتابی معتبر بنام [ الجامع للادویه المفرده ] درین فن تالیف کرده و در آن ادویه مذکور در مصنفات دیسقوریدس و جالینوس و تحقیقات اطبای مسلمان را آورده .
بطنی از ازد

پیشنهاد کاربران

بپرس