غاغه

لغت نامه دهخدا

( غاغة ) غاغة. [ غ َ ] ( ع اِ ) گروه کثیر بهم آمیخته از مردم. ( از قطر المحیط ). مردم انبوه درآمیخته. || ملخ نوبال برآورده. || مگس ریزه. || گیاهی است. ( منتهی الارب ). || همهمه و هیاهو و معرکه. ( دزی ). || غاغة علی الاکل ؛ افراط در خوراک. ( از دزی ). || خو گرفتن به باده خواری. ( از دزی ). || جشنهای خدایان شراب در نزد بت پرستان. ( از دزی ).

غاغة. [ غ َ ] ( ع اِ ) واحدة الغاغ. ( اقرب الموارد ). رجوع به غاغ شود. نبات یشبه الهربون. ( اللسان ). و فی شرح القاموس الهرنوی. ( ذیل اقرب الموارد ).
غاغه. [ غ َ / غ ِ ] ( اِ ) به لغت عمان پودنه و معرب آن فودنج است. ( برهان ). و رجوع به غاغ و پونه شود.

فرهنگ عمید

مردمان مختلط بسیار، گروه بسیار درآمیخته از مردم.

جدول کلمات

پودنه ، پونه

پیشنهاد کاربران

بپرس