غاضف

لغت نامه دهخدا

غاضف. [ض ِ ] ( ع ص ) نیکوحال. ( منتهی الارب ). الناعم البال. ( قطر المحیط ). || زیست نازک خوش. ( منتهی الارب ). الناعم من العیش. ( قطر المحیط ). || سگ که گوش وی پیش فروهشته باشد. ( منتهی الارب ). من الکلاب ؛ المنکسر اعلی اُذنه الی مقدّمه. ( قطر المحیط ).

پیشنهاد کاربران

بپرس