خویشتن پاک دار و بی پرخاش
هیچ کس را مباش عاشق غاش.
رودکی.
چگونه دولت از درگهش کند دوری بدین صفت که بر این درگه است عاشق غاش.
شمس فخری ( از جهانگیری ).
به باغ حسن گل تازه عذار تو راهزار چون من بیچاره هست عاشق غاش.
منصور شیرازی ( از جهانگیری ).
|| ( اِ ) خوشه انگور نارسیده و غوره. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || خیاری که برای تخم نگاهدارند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). خیاری که آن را بجهت تخم نگاهدارند و آن را باشنگ نیز خوانند. ( جهانگیری ). || ( ص ) کج سلیقه. کم ادراک. کندطبع. کندذهن. کودن. ( برهان ). || پلیدطبع. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || گنده دهن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ( اِ ) شور و غوغای سخت. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).غاش. [ غاش ش ] ( ع ص ) نعت فاعلی از غش. غش کننده ، مقابل مغشوش. || خائن. || کینه ور. || خادع. ( منتهی الارب ).